زندگی من کجاست

«نسیمه – خاطرات یک دختر مهاجر»

صحرا کریمی؛ نسیمه و خاطراتاش

 

جدیدترین فلم صحرا کریمی، «نسیمه – خاطرات یک دختر مهاجر» (2010) توانسته است امسال به مسابقات اسکار دانشجویی راه پیدا کند. این فلم نیمه مستند و داستانی درباره یک دختر مهاجر افغان است که به اروپا آمده است.

 

این البته یگانه موفقیت این فلمساز جوان افغان طی سال روان نیست، او به تازگی سند دکترایش را نیز در رشته سینما از دانشکده فلم و تلویزیون براتیسلاوا دریافت کرده است. خانم کریمی که رساله دکترایش را درباره موج نو سینمای ایران نوشته است، شاید اولین کسی باشد که از افغانستان در این رشته از یک دانشگاه معتبر غربی سند دکترا دریافت میکند.

 «نسیمه»

فلم «نسیمه» درباره یک دختر مهاجر افغان است که به تازگی به اروپا آمده است. این فلم نیمه داستانی و نیمه مستند داستان آشنای هجرت و غربتی را روایت میکند که طی سی سال گذشته برای میلیونها افغان در سراسر جهان اتفاق افتاده است. فلم نسیمه تا حد زیادی خاطرات شخصی کارگردان آن است که به شکل تصویری بازگو شده است. صحرا کریمی خود نقش نسیمه، دخترک جوان و محجوب افغان را بازی میکند که گویی از وسط آسمان آبی به شهر بیگانهیی پرتاب شده است که نه زبان مردمان آن را میفهمد و نه با زندگی و زمانه آنها ارتباطی دارد. او از افغانستان آمده است، کشور جنگ زدهیی که در آتش فقر و جهل میسوزد و خود را در براتیسلاوا، پایتخت زیبای یک کشور اروپای شرقی مییابد. فلم روایت گیرای سفر نسیمه را پی میگیرد که از کمپهای مهاجرین شروع میشود.

برخی از بهترین قسمتهای فلم، درباره دوستیهایی است که بین نسیمه و دیگر افغانهای پناهجو در کمپ مهاجرین شکل میگیرد. جوانان افغان که هر یک مثل نسیمه، مضطرب و بیسرنوشت شب و روز شان را در انتظار میگذرانند، سعی میکنند که از یگانه دختر افغان حاضر در کمپ همواره حمایت کنند. آنها با برگزاری جلسههای رقص و آوازخوانی تلاش میکنند ساعتی را به دور از غم غربت به صدای دهل و دوبیتی وطنی پناه ببرند. تصاویر فلم گاه با تصاویر مستندی همراه میشوند از ایامی که صحرا کریمی خود همچون نسیمه در کمپ مهاجرین به سر میبرد و دقیقاً چنین روزهایی را تجربه میکرد.
مانند دیگر فلمهای خانم کریمی، این فلم نیز شیوه شاعرانهیی را در بازگویی قصهاش در پیش میگیرد. در قسمتهایی از فلم، نسیمه با صدای حزن آمیزش متنهای شاعرانهیی را که گویی از دفتر خاطراتش برداشت شده است، درباره تجربه سفرش و جستجوهای ناتمامش میخواند. او همواره در جستجو است، جستجو برای یک دوست، یک خانه، یک زندگی نوین و مهمتر از همه یک هویت نوین. او میداند که در این شهر غریب، او نمیتواند یک دخترک محجوب و بیکس باقی بماند، او باید به جستجویش ادامه بدهد تا به تعریف جدیدی از خود و زندگی دگرگونهاش دست یابد. از اولین تجربههای نسیمه در زندگی نوین، آشنایی اتفاقی با یک دختر جوان اسلواکیایی در ایستگاه قطار است. نسیمه که فقط میتواند به سختی انگلیسی صحبت کند، سر صحبت را با دختر اسلواکیایی باز میکند و به او میگوید، تازه به این شهر قدم گذاشته است و هیچ کسی را ندارد که به او زنگ بزند و هیچ جایی را ندارد که به آنجا برود. دختر اسلواکیایی، با مهربانی از نسیمه دعوت میکند که  به خانه او برود، چیزی که دوست پسرش خوشش نمیآید و با تمسخر میگوید: «خانه ما که کمپ مهاجرین نیست». ولی در نهایت نسیمه برای مدتی مهمان اتفاقی یک خانواده کوچک اسلواکیایی میشود.

صحرا کریمی تا هنوز چندین فلم موفق در ژانرهای مختلف ساخته است. بیشتر این فلمها را در دوران دانشجوییاش ساخته که در جشنوارههای مختلفی نمایش داده شده اند. او با آن که در کارگردانی فلمهای داستانی مهارت بالایی دارد، ولی چندین فلم مستند نیز در کارنامه هنری او به چشم میخورند. از جمله فلمی به نام «در جستجوی خیال» که اتفاقاً آن هم درباره کمپهای مهاجرین کشور اسلواکیا است. ولی یکی از بهترین فلمهای او «زنان افغان در حال رانندگی» (2009) نام دارد که مستند بلندی است درباره چهار زن کابلی که جرئت کرده اند دست به رانندگی بزنند که در افغانستان کار کاملاً مردانه دانسته میشود. این فلم نخستین کار صحرا کریمی در داخل افغانستان بود و پس از آن تا هنوز فلم دیگری در داخل کشور نساخته است، هرچند در صدد این کار است. در کنار این فلمهای مستند، کریمی فلمهای کوتاه و تجربی زیادی نیز ساخته است که برخی از آنان بیش از دیگر فلمهای او صمیمی و شخصی هستند. در آن فلمهای دانشجویی که او از آزادی بیشتری برای تجربه و تجسس برخوردار بوده است، توانسته است به خوبی مهارتهایش را در قصه گویی سینمایی صیقل بدهد.

فلم زنانه

صحرا کریمی در سینمای افغانستان یگانه زنی است که فلمهای زنانه میسازد. فلم زنانه، ضرورتاً به معنای فلمی نیست که درباره زنان ساخته شده باشد؛ بل به معنای فلمی است که با نگاهی زنانه به روایت حوادث بپردازد. ما در سینمای افغانستان چندین زن بااستعداد داریم که طی سالهای پس از سقوط طالبان توانسته اند فلمهای زیادی در رابطه  با مشکلات زنان در افغانستان تولید و کارگردانی کنند. کما این که مردان فلمساز نیز طی این سالها درباره زنان افغان فلمهای زیادی ساخته اند، ولی این فلمها طوری ساخته شده اند که بیننده نمیتواند با تماشای فلم بفهمد که آیا یک مرد پشت کمره فلمبرداری ایستاده بوده است و یا یک زن. همان فلمهایی را که کارگردانان زن درباره زنان ساخته اند میتوانست توسط مردان ساخته شده باشند. ولی آنچه که آثار صحرا کریمی را در این میان متمایز میسازد، نگاه کاملاً زنانه او در بازگویی داستانهایش است؛ طوری که بیننده متوجه میشود که فقط یک زن میتواند  این قصهها را بگوید.
فلم زنانه معلادل شعر زنانه است و آن را از ادبا وام گرفته ام، همان طور که برخی از شاعران زن زبان فارسی اشعاری میگویند که از نگاه جنسیت خنثا هستند و یا حتا مردانه به نظر میرسند، در دنیای سینما نیز چنین پدیدهیی وجود دارد. در ایران مثلاً، پروین اعتصامی به عنوان زنی شناخته میشود که اشعارش کاملا ً مردانه است، و در مقابل فروغ فرخزاد را به عنوان زنی میشناسند که برای نخستین بار در زبان فارسی شعر زنانه را رواج داد. او بیپرده از خودش و از احساسات زنانهاش در سرودن شعر استفاده کرد و این باعث شد که نسل جدید زنان شاعر در پیروی از او، از بروز احساسات زنانه شان پروایی نداشته باشند. در میان شاعران افغان، زهرا حسین زاده و مریم ترکمنی از شاعرانی هستند که هویت زنانه شان را در اشعار شان پنهان نمیکنند، ولی در عوض همان طور که کاظم کاظمی در جایی گفته است، خالده فروغ در شعر افغانستان از نمونه زنانی است که به سختی می شود باور کرد که اشعار او با قلم یک زن نوشته شده است.

در جهان مردانه ادب و هنر افغانستان، فاشگویی زنانه شجاعتی میطلبد که فقط از زنان سنت شکن برمیآید. صحرا کریمی یکی از آنهاست. در فلمهای صحرا کریمی، ترسها، تردیدها، خوابها و خیالهای زنانه همواره بستر اصلی داستانها را تشکیل میدهند. فلمهای او شاید فمینیستی نباشند، ولی بدون شک زنانه هستند.  

همیشه مهاجر

صحرا کریمی 28 سال پیش از پدری ارزگانی (حالا دایکندی) و مادری بدخشانی در کابل متولد شد. او که در تمام زندگیاش همواره مهاجر بوده است، در ایران کلان شده و در سال 2001 زمانی که به اسلواکیا اقامت گزید، تحصیلات دانشگاهیاش را در رشته سینما در آن کشور کوچک اروپای شرقی آغاز کرد. او از سه سال به این طرف میان کابل و براتیسلاوا در رفت و آمد است، و نتیجه این سفرها فلم «زنان افغان در حال رانندگی» و یک ورکشاپ مستندسازی در دانشگاه کابل بوده است. خانم کریمی هم اکنون همراه با شوهرش در تهران زندگی میکند و قصد دارد درباره داریوش مهرجویی، کارگردان سرشناس ایرانی یک فلم مستند بسازد.

صحرا کریمی با آن که با سینمای ایران و افغانستان آشنایی خوبی دارد، ولی آثار او هیچ شباهتی به سنت سینمایی این دو کشور ندارد. او بیشتر متاثر از سینمای نوین شرق اروپا و سنت سینمایی شوروی است. او نگاه شاعرانهاش را از سینمای شوروی به ارث برده است و افکار زنانهاش را از سینمای زنانه اروپایی. او در واقع به نسل جدیدی از سینماگران شرق اروپا تعلق دارد که این سالها با فلمهای شان باعث تعجب و تحسین فستیوالهای بزرگ بین المللی شده اند. نمونه مشهور این جریان که به سینمای «موج نو» رومانیا تعلق دارد، کریستین مونگو و فلم تحسین شده اش «4 ماه، 3 هفته، 2 روز» (2007) است.

صحرا کریمی همواره با فلمهایش نشان داده است که استعداد درخشانی در روایت قصههایی دارد که هرچند بسیار شخصی به نظر میآیند، ولی انعکاس تجربه جمعی نسل بزرگی از انسانهایی است که غم غربت را دیده اند و در جستجوی هویت شان راههای زیاد پیموده اند. همان طور که پیش از این با فلمهایش توانست رمق تازهیی به جان سینمای افغانستان بدمد، از این پس نیز خانم کریمی میتواند بازار سرد سینمای کشور را با فعالیتهایش گرم کند. در آینده، ما مطمیناً بیشتر درباره صحرا کریمی خواهیم شنید؛ دکتور صحرا کریمی البته.

نویسنده: علی کریمی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر