زندگی من کجاست

مادر کتاب فروش: به کار مفیدم افتخار می کنم

مادر کتاب فروش: به کار مفیدم افتخار می کنم

کتاب ها سنگین اند؛ اما قدم های گلجان استوار. ابرها که آسمان را تیره ساخته اند، با گرد و خاک دست به دست هم داده، مردم را وا‌می‌دارند تا با عجله از کنار او که کتاب ها روی دستش سنگینی می کنند، بگذرند.
باد با خشم و غضب خاک‌ها را به روی عابران پف می کند و گلجان می کوشد به کمک چادر سیاه رنگش، با غضب خاک ها مبارزه کند. موهایش سپید است، مثل ابرهای که دل آسمان را می پوشانند و خط های که زمان بر صورتش کشیده است، حکایت از روزگاری دارد که بر او رفته است. به گفتۀ خودش، هیچ گاهی نتوانست به آرزویش که ادامۀ تحصیل بود برسد. او در شرایط ناگوار کشورش فقط توانست هشت صنف مکتب بخواند؛ اما امروز برای کسانی که وقت ندارند تا به کتاب فروشی ها سری بزنند، کتاب می رساند.
خانم گلجان جهانبین، درست ده سال قبل کارش را به عنوان یک کتاب فروش دوره گرد در شهر کابل آغاز کرد؛ در حالی که سال ها برای گذرانیدن زندگی و کمک به خانواده اش از هیچ تلاشی دریغ نکرده بود.
با هم قرار می گذاریم تا عصر یکی از روزها در شهرنو، مرکز کارش، با هم ببینیم. وقتی با عجله از سرک می گذرم و او را در حالی که بستۀ بزرگی از کتاب ها را روی دستانش نگهداشته است، منتظرم می بینم، شرمنده می شوم؛ ولی او با محبت لبخند می زند و فقط می گوید: «نیم ساعت دیر کردی و من انتظارت را کشیدم، اما مهم نیست.»
او با صفا و صمیمی است، اما لبخند مهربانش به طرز عجیبی غم انگیز به نظر می رسد. می خواهم بپرسم که چرا این گونه است، اما نمی شود، نمی توان گرمی چشمان مهربانش را نادیده گرفت و در مورد غم نهان در لبخندش حرفی زد.
با هم راه می افتیم و مغازه به مغازه می گردیم. در جاده های شهرنو، هیچ کسی از حضور گلجان حیرت نمی کند. او اولین زن کتاب فروش است که کارش را با فروش کتاب های همسرش، محمد رسول جهانبین یکی از طنز نویسان مطرح کشور، آغاز کرد: « اولین بار کارم را با فروش تعدادی از کتاب های شوهرم که تازه چاپ کرده بودیم آغاز کردم. هدفم این بود که با قسمتی از پولی که به دست می آوردم، زندگی مان را تأمین کنم و با بخش دیگر کتاب های بیشترش را چاپ نمایم و این آغاز کار من به حیث کتاب فروش بود. البته من همیشه کار کرده ام، زمانی بولانی، کلوچه و حتا چاوه تهیه کرده به کمک پسرم فروختم تا زندگی مان بگذرد. وقتی از مهاجرت آمدم با آن که خیلی نیاز داشتم و وضع زندگی ما خوب نبود؛ اما می خواستم کاری کنم که به نفع مردمم و کشورم باشد».
گلجان: کارم را دوست دارم و به آن افتخار می کنم
گلجان جهانبین، مانند بیشتری از کابلیان در سال 1375 مجبور شد بعد از تحمل مشقات فروان شهرش، خانه را در حالی ترک نماید که همسرش در اثر فشار های زندگی نابینا گردیده بود. او به همراهی خانوادۀ هفت نفره اش، به مزار شریف که در آن سال ها امن‌تر بود پناه برد و در آنجا نیز تلاش کرد با فروش غذاهای که در خانه می پخت، با مشکلات اقتصادی مدارا کند و به امید آینده باشد؛ اما دیری نگذشت که دست جنگ ها آرمش نسبی مزارشریف را نیز درهم کوبید و جهانبین بدون دلیل راهی زندان شد. زندگی تلختر از گذشته گشت و گلجان دانست که دیگر نمی تواند تحمل کند و بعد از رهایی همسرش به پشاور پاکستان مهاجر شد.
برای گلجان کار کردن، مانند نفس کشیدن ارزش دارد. او کارش را جزئی از شخصیتش می داند؛ اما هنوز هم گلجان باید به سوال های تعدادی از آشنایان و مردمی که با او رو به می شوند جواب بدهد. بارها مردم از او پرسیده اند که آیا کسی نیست که به جای او کار کند؟ او در حالی که می کوشد تکه های از روزنامه را روی دستش قرار بدهد تا جلد کتاب ها کثیف نشوند، می گوید: « با آن که من هیچ گاهی در جریان کارم مشکلی نداشته ام؛ ولی همیشه سوال های مردم با من بوده است، همیشه مردم می پرسند که پسر نداری؟ و این سوال به شدت ناراحتم می سازد. این دلیل نمی شود که وقتی کسی پسر و یا فرزندی داشت، همه جنجال زندگی را به گردن آنان بیندازد. من می خواهم به اولادهایم کمک کنم و حضورم را با تلاشم نشان بدهم. کارم را دوست دارم و به آن افتخار می کنم».
امروز کسانی که از او این سوال ها را می پرسیدند، پی برده اند که کار کردن عیبی نیست و گلجان همراهی خانواده اش را دارد. رسول جهانبین همسر گلجان معتقد است که او برای مردم و جامعه اش خدمت می کند و این راهی است که هیچ عیبی در آن نیست. گلجان می گوید: «در ابتدا برایم خیلی مشکل بود به خصوص زمانی که من به عنوان دست فروش به فروش کتاب ها شروع کردم. هیچ زنی در بازار کار نمی کرد؛ اما شوهرم مرا خیلی تشویق کرد و گفت که هیچ مشکلی ندارد که در بازار کار کنم».
مادر کتاب فروش
خانم جهانبین را همه به نام مادر کتاب فروش می شناسند و او افتخار می کند که این نام را دارد. برای گلجان ارزش معنوی کارش خیلی بیشتر از ارزش مادی آن است. شاید بارها موقع آن را یافته است تا کار بهتری پیدا کند، اما آن آرامشی را که در کتاب فروشی می یابد، هیچ گاهی نتوانسته است در کار دیگری دریابد: « وقتی کارم را شروع کردم، می خواستم که کتاب را به دست مردم برسانم، می خواستم مردم به استفاده و خرید کتاب تشویق شوند. در بازار کتاب فروشی زیاد است؛ اما مردم متوجه نمی شوند یا وقت نمی کنند که برای خرید بروند. وقتی که من کتاب را برای شان می برم و در برابر شان قرار می دهم، مجبور می شوند تا کتاب را بگیرند و بخوانند. من ده سال است که این کار را می کنم و در این مدت کارهای دیگری هم پیدا شد اما نخواستم؛ چون من افتخار می کنم که به دست مردم وسیلۀ سالمی را می رسانم که می توانند از آن چیزی بیآموزند.
ساختمان های بلند و مفشن شهر نو با رستوارنت های دودزده اش در یک عصر خاکی و ابرآلود خالی از مردمانی است که هر شامگاه در این جاده ها قدم می زدند. کودکانی که اینجا و آنجا در برابر همین ساختمان ها رهگذران را دنبال می کردند، مغموم و سر به زیر اند. بلند منزل ها ابهت غم انگیزی دارند وقتی که جاده ها خالی اند و این روز خوبی برای کار گلجان نیست. گلجان معتقد است که کتاب متاعی نیست که زیاد و کم بودن مردم، در فروشش تاثیری داشته باشد. او روزهای را شاهد بوده که در میان جمعیت بزرگی از مردم حتا یکی هم به کتاب ها نگاهی نکرده است: « به نظر من تنها چیزی که در کابل کمتر خریده می شود، کتاب است. من در تمام مغازه ها و مکان های مزدحم شهرنو برای عرضۀ کتاب می روم، تا جایی که من یادم می آید در تمام این مدت هیچ خانمی از من کتاب نخریده، جوانان هم گاهی کتابها را می بینند؛ ولی کمتر می خرند. بیشتر خریداران کتاب مردان بزرگسال اند.»
او معتقد است که مردم تا هنوز هم به کتاب خوانی به عنوان بخش مهمی از زندگی روزمرۀ شان نگاه نمی کنند: « من بارها دیده ام که مردها و زنان بسیار باسواد، وقتی فرزندان شان خواهش می کنند که برای شان کتاب را بخرند، آنها حاضر نیستند که از پول شان برای خرید کتاب بدهند در حالی که پول زیادی را برای بازیچه ها مصرف می کنند».
گلجان همه روزه بیشتر از بیست عنوان کتاب را، از کتاب یکصد مرد تاثیر گذار جهان گرفته تا دیوان رحمان بابا و کتاب رهنمای آشپزی و تدبیرمنزل، با خودش به مغازه های شهر می برد. او در حالی که به مغازۀ کاشی فروشی فیصل داخل می شود، بستۀ بزرگی از این کتاب ها را با خود دارد. پاینده محمد معمار، افغان مقیم آلمان، با علاقه و دقت تمام کتاب های را که گلجان در برابرش قرار داده مرور می کند، فهرست ها را می خواند و قیمت ها را می پرسد. برایش عجیب است که یک زن این همه کتاب را همه روزه حمل می کند در حالی که مصروف بررسی کتاب هاست، مرتب می پرسد: « خسته نمی شوی؟ این همه کتاب؟ چرا سیاست؟ قیمت این یکی چند است؟» و بالاخره معمار که به گفتۀ خودش کتابخوان مشکل پسندی است، شش کتاب را می گیرد. می خرد. گلجان نیز برای مشتری خوش خریدش یکی ازکتاب های همسرش را هدیه می دهد: جام جم، مجموعۀ حکایات و پندها.
گلجان جهانبین، مادر پنج فرزند است و آرزو دارد همه فرزندانش بعد از ختم دانشگاه بهترین موقعیت های شغلی و اجتماعی را داشته باشند. او معتقد است که هر زنی می تواند در پهلوی این که مادر خوبی باشد، به کشور و خانواده اش نیز موثر باشد. او آرزو دارد تا روزی بتواند کارش را گسترش داده برای زنان بی بضاعت در ولایات غرفه های فروش کتاب بگذارد و خود به آنها کتاب برساند. شاید این گونه بتواند به آموزش زنان نیز کمک کند: « به نظر من زنان که بخش بزرگی از افراد خانواده های خود هستند، بیشتر شان بی کار اند در حالی که خانواده های شان در فقر و تنگدستی به سر می برند. اگر شوهران همین زنان به آنها موقع بدهند که از توانایی های شان برای بهتر شدن زندگی شان استفاده کنند، زنان می توانند زندگی خوبی داشته و نیروی موثری برای بهبود زندگی خانواده های شان باشند. البته اگر خودشان هم تلاش کنند و مردان خانواده نیز به آنها اعتماد کنند.»
از آن روزی ‌که گلجان برای اولین بار به فروش کتاب در جاده های شهر آغاز کرد، چشمان حیرت زدۀ زیادی او را تعقیب می کردند و برای شان حضور یک زن کتاب فروش، عجیب تر از حضور ده ها گدایی بود که در این جا و آنجا مردم را دنبال می کردند؛ اما امروز، با تشویق های گلجان، تعداد زیادی از گداهای که به سوی مردم دست دراز می کردند، دست فروش های دوره گردی اند که کتاب، قلم و کتابچه می فروشند و مردم نیز از آنها خرید می کنند. او خوشحال است که حداقل توانسته است گروه کوچکی از مردم را به کار موثری تشویق کند.
ابرها، انگار راه شان را یافته اند و آهسته آهسته دامن از شهر چیده در دور دست ها گم می شوند. خشم باد فروکش کرده و دل شهر نیز که با چند قطره اشک آسمان نم خورده است، به جای گرد و غبار، بوی عکاسی های تازه را پخش می کند. شب در رگ های روز راه می کشد و گلجان هنوز هم انتظار می کشد تا آنهایی که دارند به خانه های شان می روند، کتاب هایش را انتخاب کنند و او با دستان سبک به خانه برگردد.
نویسنده: نجوا
ویراستار: عارف فرهمند

مادر کتاب فروش در جاده های کابل

گلجان اولین زن کتاب فروش است که کارش را با فروش کتاب های همسرش، محمد رسول جهانبین یکی از طنز نویسان مطرح کشور، آغاز کرد،او میگوید:"هدفم این بود که با قسمتی از پولی که به دست می آوردم، زندگی مان را تأمین کنم و با بخش دیگر کتاب های بیشترش را چاپ نمایم".
گلجان جهانبین، مانند بیشتری از کابلیان در سال 1375 مجبور شد خانه و کاشانه اش را ترک کند، در حالی که همسرش در اثر فشار های زندگی نابینا گردیده بود او به همراهی خانوادۀ هفت نفره اش، به مزار شریف رفت که آن سال ها امن‌تر بود، آنجا نیز تلاش کرد با فروش غذاهای که در خانه می پخت، با مشکلات اقتصادی مدارا کند

دیری نگذشت که دست جنگ ها آرمش نسبی مزارشریف را نیز درهم کوبید و شوهرش جهانبین بدون دلیل راهی زندان شد. زندگی تلختر از گذشته گشت و گلجان دانست که دیگر نمی تواند تحمل کند و بعد از رهایی همسرش به پشاور پاکستان مهاجر شد.پس از برگشتن از مهاجرت او شروع کرد به دست فروشی کتاب در بازار های کابل، دقیقا زمانی که حضور یک زن کتاب فروش در بازار ها برای خیلی از مردم عجیب بود
برای گلجان کار کردن، مانند نفس کشیدن با ارزش است. او می گوید:" این به شدت ناراحتم می سازد. این دلیل نمی شود که وقتی کسی پسر و یا فرزندی داشت، همه جنجال زندگی را به گردن آنان بیندازد. من می خواهم به اولادهایم کمک کنم و حضورم را با تلاشم نشان بدهم. کارم را دوست دارم و به آن افتخار می کنم".
خانم جهانبین را همه به نام مادر کتاب فروش می شناسند و او افتخار می کند که این نام را دارد. برای گلجان ارزش معنوی کارش خیلی بیشتر از ارزش مادی آن است. شاید بارها موقع آن را یافته است تا کار بهتری پیدا کند، اما آن آرامشی را که در کتاب فرشی می یابد، هیچ گاهی نتوانسته است در کار دیگری دریابد.
گلجان همه روزه سنگینی بیشتر از بیست عنوان کتاب را، از کتاب "یکصد مرد تاثیر گذار جهان" گرفته تا" دیوان رحمان بابا" و کتاب "رهنمای آشپزی و تدبیرمنزل" را با خودش در بازارهای کابل حمل میکند. گلجان به مشتریانی که بفهمد کتابخوان هستند و به کتاب ارزش میدهند یکی از کتابهای شوهرش" محمد رسول جهانبین" را هدیه میدهد.
خانم جهانبین: به نظر من تنها چیزی که در کابل کمتر خریده می شود، کتاب است. من در تمام مغازه ها و مکان های مزدحم شهرنو برای عرضۀ کتاب می روم، تا جایی که من یادم می آید در تمام این مدت هیچ خانمی از من کتاب نخریده، جوانان هم گاهی کتابها را می بینند؛ ولی کمتر می خرند. بیشتر خریداران کتاب مردان بزرگسال اند
گلجان جهانبین: من ده سال است که این کار را می کنم و در این مدت کارهای دیگری هم پیدا شد اما نخواستم؛ چون من افتخار می کنم که به دست مردم وسیلۀ سالمی را می رسانم که می توانند از آن چیزی بیآموزند.

نویسنده: نجوا / رضا شیرمحمدی| ویراستار: عارف فرهمند

با تشکر از © 2013 Deutsche Welle

.

آلبوم عکس: نمایشگاه هنری در ارگ هرات افتتاح شد


آلبوم عکس: نمایشگاه هنری در ارگ هرات افتتاح شد

پس از ختم جشنواره منطقه یی ادبی - هنری در ولایت هرات، نمایشگاهی از آثار هنرمندان هرات در بخش های مینیاتوری، نقاشی و خطاطی برای یک هفته افتتاح گردید. بخشی از جشنواره و نمایشگاه در این آلبوم نمایش داده می شود.



 
 
 
 
این جشنواره ادبی - هنری صبح روز دوشنبه افتتاح شد و تا شام روز سه شنبه، 7 عقرب 1392، ادامه داشت. پس از آن نمایشگاه یک هفته یی آثار خطاطی، نقاشی و مینیاتوری رسما افتتاح شد.

 
در این جشنواره ادیبان، شاعران، نویسندگان و هنرمندانی از کشورهای هند و تاجیکستان نیز شرکت کرده بودند. پروفیسور اختر حسین، شاعر و نویسنده هندی و آقای سلیموف، شاعر و نویسنده تاجیکستانی مهمانان ویژه بودند.

همچنان شماری از شاعران، نویسندگان و هنرمندان نامدار افغانستان نیز از ولایت های مختلف این کشور در این جشنواره شرکت کرده بودند. از فرهنگیان کشور ایران نیز دعوت شده بود، اما به دلیل بروز مشکلاتی آنان نتوانستند در این جشنواره شرکت کنند.
© 2013  Deutsche Welle

ارسال اسلحه به سوریه توسط یک امام مسجد سوئد

ارسال اسلحه به سوریه توسط یک امام مسجد
 
امام پیشین یکی از بزرگ‌ترین مساجد سوئد ازحدود یک سال و نیم پیش، اقدام به قاچاق مقادیر زیادی اسلحه برای مخالفان رژیم سوریه کرده است. به گزارش خبرنگاران اکوت، واحدخبر رادیوسوئد که این موضوع را کشف و افشاکرده‌اند، این مرد که شهروندی سوئد را دارد، یکی از مهم‌ترین افراد درتجهیزچریک‌های سوری‌ست.

دست رسی به اسلحه برای مخالفان رژیم بشاراسد، از آغازجنگ داخلی درسوریه ازحدود دوسال پیش، بسیار مهم و حیاتی بوده‌است. دراین سال‌ها گروه‌ها و افراد زیادی درکشورهای مختلف با دیدگاه‌های سیاسی متفاوت برای رساندن سلاح به مخالفان هم‌فکرخود تلاش کرده‌اند. درسوئد نیز این امر توسط Haytham Rahmeh که تا حدود یک سال و نیم پیش به مدت چندسال امام مسجد استکهلم در مِدبوریارپلاتسِن بود، صورت گرفته‌است. او علاوه بر امامت این مسجد، مدیریت سازمان امامان اروپا را نیز به‌ عهده داشته‌است.
به گزارش اکوت، او از حدود یک سال و نیم پیش به فعالیت خود به عنوان امام مسجد و مدیرسازمان امامان اروپا خاتمه داده و تمام وقت خود را صرف تهیه و ارسال انواع سلاح برای مخالفان مسلمان دولت سوریه درآن کشورکرده‌است. او سازمانی را نیز برای ارسال کمک‌های تسلیحاتی تشکیل داده و به گفته‌ی یک پژوهشگر در دانشگاه کَمبریج انگلستان که با او مصاحبه کرده، هیچ ابایی از بیان فعالیت خود ندارد. این سازمان، از لیبی و برخی کشورهای اروپایی مانند بوسنی، اسلحه خریداری می‌کند و پس از انتقال با کشتی یا هواپیما به ترکیه از راه مرز این کشور با سوریه، وارد آن کشورمی کند. این سازمان عکس‌‌هایی را نیز از سلاح‌هایی که به سوریه ارسال کرده در پایگاه اینترنتی خود منتشرکرده‌است .
Swedish imam smuggles weapons to Syria: report

Swedish imam smuggles weapons to Syria: report

Sources told Sveriges Radio (SR) that the Syrian-born man was one of the rebels' key weapons suppliers and that he had been bringing arms into the civil war-torn country for the last 18 months.


SR named the suspected arms dealer as Haytham Rahmeh and claimed he purchased weapons primarily in Libya, but also made purchases in Bosnia & Herzegovina. The arms have then been transported through Turkey and into the hands of rebels in Syria.


Raphaël Lefèvre, a researcher at Cambridge University who has interviewed Rahmeh, told SR that Rahmed has made frequent appearances among the Syrian opposition and has been open about sending weapons to the rebels via an organization known as the Commission for Civilian Protection.


"It's no secret that this group sends weapons to Syria," Lefèvre told SR.


For several years, Rahmeh was an imam at the Stockholm mosque located near Medborgarplatsen in the city centre. He also served as the chair of a European organization for imams before shifting his focus toward assisting Syrian rebels.

Thomas Tjäder, a security expert at the Swedish Agency for Non-Proliferation and Export Controls (Inspektionen för strategiska produkter - ISP) explained that smuggling weapons into Syria was a breach of Swedish arms control laws punishable by up to four years in prison.


The law applies to all Swedish citizens and registered residents, regardless of whether the weapons pass through Sweden or not, Tjäder told SR. The EU export embargo to Syria entails policing at national level, he explained, meaning that it was Sweden's job to probe potential breaches.


Nazir Hakim, head of the Commission for Civilian Protection, confirmed that Rahmeh has fundraised for the group and that some of the money collected went toward the purchase of weapons. He claimed, however, that the arms were bought inside Syria and not imported from Libya.


"We've purchased two boatloads of milk from Libya," he told SR.


SR quoted several sources, however, who claimed the group has imported weapons from Libya.
Copyright Sveriges Radio 2013

«آمریکا به شبکه های گوگل و یاهو رخنه می کند»

هرچه که بگندد نمکش میزنن الان دیگه مندم با گوگل و یاهو قهر کنم یا بازم ادامه بودم عجب دنیای شده باید برگرد یم به همون قدیم که با کفتر نامه نگاری میکردیم با اسب پیغام میفرستادیم


امروزه کمتر کسی است که در یکی از دو شرکت غول گوگل و یاهو یک حساب کاربری نداشته باشد و روزانه از این موتورهای جستجوگر اینترنتی و ایمیلی استفاده نکند.
پس از افشاگری های نشریات معتبر اروپایی از جاسوسی آمریکا از هم پیمانان اروپایی خود، روزنامه واشنگتن پست هم از رخنه آمریکا به شبکه های گوگل و یاهو و استخراج وسیع ایمیل ها و دیگر داده های کاربران پرده برداشت.
واشتنگتن پست می نویسد «آژانس امنیت ملی آمریکا»، «ان اس اِی»، در شبکه و مسیر انتقال داده های انبوه گوگل و یاهو نفوذ و داده ها را جهت پردازش ذخیره می کرده است.
ژنرال کیت الکساندر، رئیس «ان اس اِی» با رد این ادعا می گوید سازمان مطبوعش طبق قوانین آمریکا اجازه دسترسی به داده ها و اطلاعات این شرکت ها را ندارد.
با افشاگری ادوارد اسنون، جوانی که پیش تر در خدمت «ان اس اِی» بود، آمریکا ابتداء و تنها با اتهام رصد و کنترل مکاتبات و شنود مکالمات شهروندان خود مواجه بود.
اما اکنون و در صورت صحت افشاگری های اخیر، آمریکا نه تنها باید پاسخگوی هم پیمانان اروپایی خود، بلکه میلیونها کاربر اینترنتی در سراسر دنیا نیز باشد که حریم خصوصی خود را در خطر می بینند.
 

کتاب یک نویسنده افغان سوختانده و خودش تهدید شد

کتاب یک نویسنده افغان سوختانده و خودش تهدید شد

تقی بختیاری، نویسنده رمان «گم‌نامی» چهارماه است که تهدید می شود. مخالفانش، کتابش را آتش زده و از او خواسته اند که آن را از فروشگاه ها و کتابخانه ها جمع آوری کند. آن ها آقای بختیاری را کافر و بی دین خوانده اند.
رمان «گم‌نامی» به تاریخ 21 میزان سال 1391 از سوی انتشارات تاک چاپ و نشر شده است. طوری که نویسنده اثر می گوید، درست هفت روز پس از نشر این کتاب، تهدیدها علیه او آغاز شد.
بختیاری روز دوشنبه (18 جدی 1391/7 جنوری 2013) در گفتگو با دویچه وله گفت که از 27 میزان تاکنون هجده بار تهدید شده است. او حالا نگران خود و خانواده اش می باشد. آقای بختیاری گفت: «در یک مورد شیشه های موترم را کاملا شکستاندند و بر روی موترم نوشتند: چوچه سلمان رشدی، کافر بی دین».
«نویسنده مرتد است»
بختیاری می گوید که سید محسن حجت عامل اصلی تهدیدها علیه او است. به گفته بختیاری، به دنبال نشر «گم‌نامی»، سید محسن حجت، ملا امام تکیه خانه عمومی چنداول کابل به کتاب فروشی ها مراجعه کرده و از کتاب فروشان خواسته تا از فروش این اثر خودداری کنند.
آقای حجت در گفتگو با دویچه وله تایید کرد که می خواهد مانع نشر این کتاب شود. او گفت که چنین کتاب هایی نباید نشر شوند. به عقیده او محتوای کتاب نشان می دهد که «نویسنده آن مرتد است». او افزود: «کسی که مرتد می شود جزایش اعدام است در اسلام».
در روی این موتر نوشته شده است: «چوچه سلمان رشدی، کافر بی دین»در روی این موتر نوشته شده است: «چوچه سلمان رشدی، کافر بی دین»
آقای حجت تاکید کرد که رمان «گم‌نامی» محتوای ضد دینی دارد و در آن صفاتی به خداوند نسبت داده شده که مربوط به انسان ها است. او گفت اگر این کتاب به دست ستره محکمه برسد، نویسنده آن را اعدام خواهد کرد. او گفت که در خطبه هایش به مردم گفته است که کتاب «گم‌نامی» را نخرند، از مطالعه آن بپرهیزند و با نویسنده این اثر روابط شان را قطع نمایند.
«قصد توهین نداشته‌ام»
ولی آقای بختیاری می گوید که در کتاب «گم‌نامی» بحث های دینی وجود ندارد و محتویاتش برگرفته از تخیلات نویسنده هستند.
تهدید کنندگان نه تنها این کتاب را آتش زده اند، بلکه در یک شب نامه گفته اند که در صورتی که نویسنده کتاب توبه نکند، خانه اش را آتش خواهند زد. آقای بختیاری در این مورد گفت: «یک نسخه کتاب به درون حویلی ما انداخته شده که یک سوم آن سوختانده شده است. همراه با این کتاب شبنامه ای انداخته و گفته اند اگر نزد عالمان دین توبه نکنم، خانه ام را آتش خواهند زد».
در پیام های تیلفونی که به آقای بختیاری فرستاده شده، او را کافر خطاب کرده اند و همواره از طریق تیلفون تهدیدش کرده اند. در برخی از این پیام ها که در اختیار دویچه وله قرار گرفته، آقای بختیاری تهدید به مرگ شده است. او گفت که در دو مورد در مسیر منزلش از سوی افراد مشکوک تعقیب شده است.
تقی بختیاری نویسنده ای است که برای بار نخست با رمان «بلوای خفتگان» معروف شد. پس از نشر این رمان، او به عنوان یکی از بهترین نویسندگان معاصر افغانستان یاد می شود.
بختیاری متولد سال 1353 در ولسوالی جاغوری ولایت غزنی است و تحصیلات عالی اش را در رشته ژورنالیزم دانشگاه بلخ به پایان رسانده است.

نجات دختر زنده به گورشده پاکستانی

 

شبکه خبر: دختر 13ساله پاکستانی پس از تجاوز توسط افراد ناشناس در شهر پنجاب زنده به گور شد.

ساکنان منطقه روستای "توباتک سینگ" در ایالت پنجاب به پلیس منطقه گفتند : صدیقه مقال دختر 13 ساله ای است که در مسیر رفتن به کلاس قرآن ربوده شد و در بیابان مورد تجاوز افراد ناشناس قرار گرفت.

براساس این گزارش متجاوزان پس از این که فکر کردند این دختر مرده است، سعی کردند پیکر بی جان او را در کنار جاده ای زیر خاک مخفی کنند.

اما این دختر نوجوان که زنده مانده بود ، هوشیاری خود را به دست آورد و تلاش کرد تا خود را از زیر زمین بیرون بکشد. تقلای وی مورد توجه عابران قرار گرفت و آنها صدیقه را از زیر خاک نجات دادند و به بیمارستان رساندند.

نشریه تایمز هندوستان می نویسد: دادگاه محلی به اداره پلیس منطقه دستور داده است فورا تحقیقات در این زمینه را تکمیل و متجاوزان را دستگیر کند.

Buried alive in Pakistan, rape victim digs self out of grave

13-year-old girl has managed to dig herself out of a grave after she was allegedly raped and buried alive by two men in Pakistan.
The teenager was attacked in Toba Tek Singh, an area of Punjab, while walking.
She was reportedly buried alive by the two attackers who thought she had died during the assault.
When she regained consciousness, the young girl managed to dig her way out of the muddy grave and call out for help, police say.
She attracted the attention of a passer-by and managed to survive the horrific ordeal after being treated in hospital.
Despite initially refusing to investigate the attack, following desperate pleas from the victim's father, police have now arrested two men over the rape.
They were ordered to arrest the alleged attackers by the Lahore High Court Chief Justice's Complaint Cell.
According to children's charity Sahil, the number of children raped in Pakistan over the past decade has increased by nearly 400 percent.
Last month, rights campaigners staged protest rallies across Pakistan against the rape of a five-year-old girl in the eastern city of Lahore.
Relative slays pregnant woman

An estranged sister-in-law is accused of wielding a dual-blade martial arts knife in the bloody stabbing death of a pregnant woman that also killed the woman’s fetus during an argument about being kicked out of a Las Vegas apartment.
The dead woman’s 5-year-old son went to a neighbour and reported that his mom was bleeding before police were called about 6 pm Wednesday, according to a police report made public following the arrest of Elinor Malansing Indico.
Officers reported finding Ashley Indico, 26, dead in a pool of blood in a bedroom. She was nine months pregnant, with a due date later this month, police said.
She died of head and neck wounds, according to the Clark County coroner, and also had severe arm wounds, a broken arm and a cut on her left ankle. The unborn child also died.
Elinor Indico had her 3-year-old niece with her in the apartment, but surrendered without incident to police who reported finding a double-bladed knife with 4-inch blades and a multi-colored hilt next to Ashley Indico’s body.
Police said Elinor Indico told them she owned the knife.
Homicide Sgt. Ray Steiber said Friday that Elinor Indico was the only suspect in the slaying case. She faces charges of murder with a deadly weapon and voluntary manslaughter.
Elinor Indico was being treated at University Medical Center in Las Vegas in police custody for abdominal stab wounds that she told officers she received while fighting with her sister-in-law for the knife. Police said her injuries weren’t believed to be life-threatening.
A court date was pending, and it wasn’t immediately clear if Elinor Indico had a lawyer.
She told police she stabbed her sister-in-law in self-defence.
Police said the woman’s brother, Aristeo Indico, told investigators that he and his sister had martial arts training when they were younger.
Aristeo Indico was at work at the time of the attack, police said. He told investigators he helped his sister move to Las Vegas in September from Granada Hills, Calif., but she quickly lost a job that he arranged for her and squabbled with him and Ashley Indico about rules at their home, according to the police arrest report.
Elinor Indico had been asked to move out this week, the report said.

زنان نارنجی پوش افغان: خیابان آزاری دیگر بس است

گروهی از زنان افغان امروز با سر دادن شعار خیابان آزاری بس است، راهپیمایی را در شهر کابل راه اندازی کردند.
آنها شاکی هستند که خیابان آزاری و بد رفتاری با زنان در بازارها و امکان عمومی بیشتر شده است
به گفته آنها، شماری از مردان با متلک گویی، جوک های زننده و حتی فحش‌های رکیک به آزار و اذیت زنان می پردازند.
معترضان چادرهای نارنجی به سر کرده بودند و شعار می‌دادند: " زنان را نیازارید، آزار و اذیت را بس کنید، ما مصونیت می‌خواهیم ما هم شهروند هستیم."
این راهپیمایی که بیشتر اشتراک کنندگان آن، فعالان حقوق زن بودند، در خیابان مزدحم پل باغ عمومی شهر کابل برگزار شد.
لیمه یکی از مسئولان شبکه زنان افغان می‌گوید که زنان و دختران در خیابان‌ها، بازارها و دیگر اماکن عمومی مصونیت ندارند و از سوی برخی مردان مورد آزار و اذیت قرار می گیرند.
او گفت زنها حتی برای انجام کارهای بسیار عادی نمی توانند به راحتی در خیابان ها بگردند، زیرا آزار و اذیت خیابانی بسیار زیاد شده است.
در میان زنان معترض، زنان سالخورده ای نیز دیده می‌شدند.
کریمه ۵۱ ساله می‌گوید: "در گذشته این چیزها نبود... لباس های نیم آستین بود، چادر نبود اما هیچ آزار و اذیتی نبود اما حالا ما چادر و سر چادر می‌پوشیم و خود را بقچه پیج کردیم اما اینها نه پیر را می بینند و نه جوان، زنان را آزار می‌دهند."
معترضان می‌گویند شماری از مردان با متلک گویی، جوک‌های زننده و حتی فحش‌های رکیک به آزار و اذیت زنان می پردازند.
شمار کمی از مردان نیز به حمایت از این زنان در این راهپیمایی شرکت داشتند.
غلام غوث عزیزی یکی از این مردان گفت: "این حق زنها است، ما همرایشان هم قدم هستیم. آنها نباید در جاده ها اذیت شوند."
فعالان حقوق زنان می گویند خیابان آزاری یک نوع خشونت است که باعث به وجود آمدن احساس خطر و آسیب پذیری در زنان می شود و سرانجام از خارج شدن آنها از خانه نیز جلوگیری می کند.
سنت ها، فقر و بیسوادی از جمله عواملی خوانده هستند که به باور فعالان اجتماعی سبب به وجود آمدن آزار های خیابانی می گردند.

فعالان حقوق زن می‌گویند اکنون خیابان آزاری، در حال تبدیل شدن به یک مشکل جدی است و ضرورت به برخورد جدی و رسمی دولت دارد.
منبع bbc farsi

اولین همجنس باز رسمی افغانستان

نعمت سادات، مرد افغانی الاصل امریکائی و پروفیسور دانشگاه امریکائی در افغانستان از علایق همجنسگرائی اش پرده برداشت و این رازش را از طریق رسانه ها فاش ساخت.
انسانهای زیادی در دنیا زندگی‌ می‌کنن که حق دارن آزاد باشن حق دارن که هرجور که فکر می‌کنن زندگی کنن نمیدانم چرا مردم افغانستان اینقدر به این استاد دانشگاه حرف میزنن در حالی‌ که آقای سیاف مظنون به بچه بازی  هست کسی‌ نمیتانه حرفی‌ بزنه چرا؟
آقای سادات در یک پیام فسبوکی اش نوشته است: ” خیلی خرسندم ازینکه موفق شدم فرایند بیرون شدن از پشت پرده همجنسگرائی را تکمیل کنم و بار سنگینی را از روی شانه های بردارم.”
سادات افزوده است: “میخواهم به کسانیکه هنوز در مورد من نمیدانند بگویم، بلی من افتخار میکنم که یک همجنسگرا، یک افغان و یک مسلمان هستم. حالا میتوانم بدون سوالهای اذیت کننده خاله ها و کاکاهایم که میگفتند (نعمتی تو چرا زن نکدی .. . ؟)، زنده گی کنم و حالا هیچ کسی نخواهد پرسید که چرا ازدواج نکرده ام.”
در عکسهای که نعمت سادات در دیوار فسبکش گذاشته است، دیده میشود که بعضی اوقات وی چهره اش را مثل زنها آراسته میسازد و همچنان خصوصیات زنانه در ژست وحرکات وی نیز دیده میشود.
این در حالی است که همجنسگرائی یکی از جرایم شدید و جدی در افغانستان پنداشته میشود که کیفرش احتمالاً به اعدام/مرگ خواهد انجامید.






The First Afghan who came out of the closet. The Afghan society is one of the most complicated society with relatively complicated traditions and beliefs. Afghans over the past century have had many ups and downs, yet they always remained culturally together. Often times religious beliefs were the point of a common ground which would bring all Afghans from different groups and ethnicities together, as together enough as they would go into wars and scarify lives and in millions. This, on the other hand, had turned the society to almost have no diversities in terms of people's beliefs, behaviors and their lifestyle. With all the good and bad developments in today's society, there are some emerging culturally awkward issues that would have been looked at it completely differently by different people. One situation is the announcement made by former American University's professor Nemat Sadat. He made it public that he is a GAY and in fact he wanted to announce and respond to his relatives that he was not going to get married to a woman. We would like to know your reactions to this announcement by the Afghan American Professor who taught at the American University of Afghanistan for awhile. Below is the message that he posted on his wall: "I’m so happy to have finished the process of “coming out” to the entire world. Burden lifted forever. For the last few people in the planet who don’t know, let me tell you now: Yes, I am proud to be gay, Afghan, American and Muslim. So get over it! Now, I can live life without all the kala jaan’s & kaaka jaan’s (aunties & uncles) harassing and pressuring with questions like, “Nematee, tu chura zan nakardee?” Now, no grown-up shall dare ask me why I haven’t married a woman. If they do, I will simply shake my head, snap my finger, toss my hair and tell them I am marrying a distinguished gentleman and in Pashto we call it خاوند “khaawand” (owner, proprietor husband) and if you want to offer your son or nephew for my hand then tell him I want a platinum ring on my finger, a Central Park wedding ceremony and a Manhattan skyscraper rooftop reception afterwards. I have it all planned out. The bespoke lifestyle awaits. Oh yeah! ". Please drop a line and share you thoughts and ideas about Mr. Nemat Sadat. No abuse, No offense.

روز جهانی دختران (تفاوت دختران افغان و دیگر دختران)


به همه دخترانه افغان تبریک میگم روز دختر را و آرزو می‌کنم مثل همه دخترانه دنیا آزاد باشن برای تصمیم گرفتن در زندگی‌.
آرزو می‌کنم جای میخوان برن کسی‌ مزاحم  نشه
آرزو می‌کنم همیشه در متکب باز باشه برایشان
آرزو می‌کنم تبعیض نباشه بین پسر و دختر
آرزو می‌کنم شب تنها بتونن از خانه بیان بیرون
آرزو می‌کنم پدر مادر این قدر سخت نگیرن که مجبور به‌خود سوزی شن
آرزو می‌کنم در هرجا که زندگی‌ می‌کنن هیچ کس نتواند به شما متلک بگه
آرزو می‌کنم همه به شما به عنوانه طعمه نگاه نکنان
آرزو می‌کنم روزی برسه که تنتان  برای خریدو فروش نباشه
آرزو می‌کنم کسی‌ به زور به شما تحمیل کنن 
آرزو می‌کنم زنده باشین و زندگی‌ کنین
آرزو می‌کنم قاضی نتون پیشنهادی به شما بده تو دادگاه
آرزو می‌کنم هیچ وقت به شما ظلمی نشه ولی‌ اگر شد دولتی باشه از شما پشتی‌ بانی‌ کنه 
باشه که دنیا با وجود شما آبی تر باشه

سازمان ملل از سال ۲۰۱۱ روز یازدهم اکتبر (مصادف با ۱۹ مهر امسال) را روز جهانی دختران اعلام کرده است تا حقوق دختران و چالش‌هایی که در همه جای دنیا در برابر آنها قرار دارد، مورد توجه قرار گیرد. روز جهانی کودکان دختر فرصتی است برای افزایش آگاهی در مورد تبعیض‌هایی که کودکان به دلایل جنسیتی با آن مواجه هستند. این نابرابری‌ها و مشکلات می‌تواند در زمینه‌های متنوعی چون دسترسی به آموزش، تغذیه مناسب، خدمات بهداشتی و درمانی، حقوق قانونی برابر، خشونت و تجاوز باشد.
ازدواج اجباری دختران یکی از مصادیق این نابرابری‌هاست که در بسیاری از نقاط جهان و از جمله ایران و افغانستان رواج دارد. مطابق آمار جهانی در هر دقیقه ۲۷ دختربچه در مناطق مختلف دنیا تن به ازدواج ناخواسته و اجباری می‌دهند.




































 نمایشگاهی از آثار عکاسان زن نشنال جئوگرافیک در واشنگتن برپا شده است. این عکس از مجموعه عکس "ازدواج کودکان" از استفانی سنکلر است. این مجموعه به پدیده ازدواج بچه ها در هند، یمن، افغانستان، نپال و اتیوپی می پردازد. در این عکس نجود علی ده سال را می بینیم که توانسته طلاق بگیرد (سال ۲۰۰۸)، عکس از استفانی سینکلر.