زندگی من کجاست

احمدی‌نژاد؛ مداخله‌گری و پاسخ استراتژیک



احمدی‌نژاد، رییس‌ جمهوری اسلامی ایران، در سخنرانی خود به‌تاریخ ۲۶ مارچ در «کنفرانس همکاری‌های منطقه‌ای برای افغانستان» در شهر دوشنبه، مسوولیت کشتار‌ها و نارسایی‌های موجود در افغانستان را متوجه کشور‌های ناتو و به‌خصوص ایالات متحده امریکا نمود. به باور وی «ادامه اشغال افغانستان توسط کشور‌های ناتو موجب کشتار مردم و افزایش تولید و گسترش مواد مخدر در افغانستان شده است.» در این ادعا، احمدی‌نژاد که یک روز از کاخ ریاست‌جمهوری افغانستان به مثابه مهمان و روز دیگر در یک کنفرانس بین‌المللی در باره افغانستان، مغایر با نزاکت‌های دیپلوماتیک و قواعد قبول‌شده سیاسی، کشور ما را اشغال‌شده و متحدان افغانستان را اشغالگر می‌خواند، تنها نیست. این زمین و زمینه قبلا توسط دستگاه‌هایی که خواستار مزدوری و ذلت افغانستان به‌دست همسایه‌های آن می‌باشند، آماده شده است. یک آرکستر هم‌صدا، از مدت‌ها بدین‌سو در این سمفونی ناموزون تبلیغاتی می‌نوازد. جنایتکاران القاعده، حزب اسلامی حکمتیار، آی‌اس‌آی پاکستان و نمایندگان آن در بالاترین مقام‌های دولت افغانستان، همه در این موضوع هم‌صدا می‌باشند؛ تا جایی‌که آدم نمی‌داند که در افغانستان چه کسی حکومت می‌کند، آی‌اس‌آی، احمدی‌نژاد و یا این‌که یک مشت مزدور و جاسوس بیگانه؟ اگر اشغال افغانستان یک حقیقت است و این حکومت دست‌نشانده و مزدور است، نمی‌دانم چرا آنانی که در روند دامن‌زدن به دشمنی با متحدان افغانستان سرآمد همه‌اند، از این مزدوری فرار نمی‌کنند. برتولد برشت می‌گفت: «آن کس که حقیقت را نمی‌داند ابله است، ولی آن کس که می‌داند و آن را پنهان می‌کند، جنایتکار است.» هیچ جنایتی بالاتر از این نیست که از حقیقت دشمنی دو همسایه ما با استقلال، آزادی و تمامیت ارضی کشور خود چشم‌پوشی کنیم.

من به گذشته‌ی پیش از طالبان بر نمی‌گردم. همین امروز را در نظر داشته باشیم. پاکستان محل اصلی تربیه، تعلیم و تسلیح طالبان و مطمین‌ترین پناه‌گاه آن‌ها می‌باشد. تمام رهبران رده اول حلقه‌های تروریست از ملا عمر و شورای کویته تا حقانی و حکمتیار در پاکستان مستقر می‌باشند. هیچ انسان صاحب‌شعوری نمی‌تواند از این حقیقت چشم‌پوشی کند، مگر این‌که مزدور و خبرچین پاکستان باشد. هشتاد درصد از افراد ملکی و شهروندان افغانستان که سال گذشته جان دادند، به‌دست این جنایتکاران کشته شدند و اما جانب‌داران طالبان و حواریون آن‌ها آب تطهیر روی‌دست آن‌ها می‌ریزند. پاکستان، اصلی‌ترین کانون بحران و دشمنی با افغانستان است. اما من در این‌جا به‌دلیل ارتباط موضوع بیشتر به رهبری متعصب، قشری و بی‌رحم ایران در برابر افغانستان می‌پردازم. آن‌چه را که من در این‌جا می‌آورم، حاصل پژوهش‌های این‌جانب است که با تکیه بر اسناد رسمی دولت افغانستان تهیه شده است. من هزاران سند و گزارش و یادداشت در باره پاکستان و ایران و نظربازی‌های آن‌ها با دلبران افغانی‌شان به‌دست آورده‌ام که همه را با در نظر داشت ایجابات امنیت ملی افغانستان و امنیت اطلاع‌دهندگان به‌موقع انتشار خواهم کرد. با در نظر داشت اخلاق روزنامه‌نگاری، به هیچ صورتی و به هیچ بهایی هویت اطلاع‌دهندگان را افشا نخواهم کرد. از همه آنانی‌که با درک حس وطن‌پرستی در این راستا به من کمک کرده‌اند، سپاسگزاری می‌کنم.  احمدی‌نژاد؛ مداخله‌گری و پاسخ استراتژیک
ایران به کمک شبکه‌های سپاه پاسداران و کمیته‌های امداد، مانند کمیته امداد امام خمینی و به کمک شبکه ایدیولوژی‌صادرکن خود از یک‌سو دست به ایجاد شبکه‌های دشمن با فرهنگ هم‌زیستی مذاهب و تسامح دینی و مذهبی می‌زند و از جانبی دیگر به شبکه‌های تروریستی پایگاه می‌دهد. قرارگاه‌های گوناگون سپاه ایران و بنیاد‌های عریض و طویل مداخله‌گری این کشور در سرزمین ما فعال می‌باشد. من در این‌جا تنها به نمونه‌های بسیار تازه اشاره می‌کنم. قرارگاه سپاه انصار شهر مشهد، یکی از این دستگاه‌ها می‌باشد. معاون این قرارگاه در بخش عقیدتی و سیاسی به‌تاریخ دوازدهم حوت سال ۱۳۹۰ طی ملاقات‌هایی با مولانا واعظی، مولانا امین‌الله از دره بوم، ملا لعل‌محمد غوری، مولوی حنیف، مولانا مصری بیابان‌زایی و مولوی عبدالغفور که به تاریخ هشتم همان ماه به ولایت خراسان ایران سفر کرده بودند، در پایگاه آموزشی کاریزخواجه تربت‌جام به آن‌ها هدایت می‌دهد تا در مساجد تبلیغ کنند که دولت افغانستان وابسته به کفر است و کشور افغانستان توسط کفار اشغال شده است. وی می‌گوید که شما باید از آتش‌زدن قرآن توسط امریکایی‌ها در پایگاه بگرام استفاده اعظمی کنید. در سال ۱۳۹۰ ملا سعدالدین فرزند ملا صدرالدین با همراهانش در پایگاه انصار مشهد، توسط سرهنگ علی باغبانی، معاون آن قرارگاه، آموزش می‌بیند. این پایگاه برای آموزش تروریستی طالبان ولایت‌های هرات، غور، بادغیس، فاریاب، جوزجان و بلخ تاسیس شده است. مولوی غلام، مشهور به حافظ غلام بلوچ، یک‌تن از جاسوسان دیگر سپاه پاسداران ایران است که با مولوی عبدالرشید بلوچ، والی نام نهاد طالبان در نیمروز، مولوی عبدالعزیز بلوچ، مشهور به انصار معاون ملا نعیم بریح، والی نام نهاد طالبان در هلمند، مولوی غلام جیلانی باشنده اصلی هرات و مولوی عبدالمنان عضو رهبری شورای کویته همکاری نزدیک داشته و در انتقال مواد انفجاری به‌خصوص بمب‌های کنار جاده‌ای با طالبان همکاری بسیار نزدیک دارد.
هرکس در حکومت افغانستان می‌داند که ایران در برخی از احزاب سیاسی و رسانه‌ها نفوذی گسترده دارد. نویسنده به سندی دست یافته است که در آن امنیت ملی افغانستان از تادیه ماهانه ۲۰۰هزار دالر امریکایی به دو فرستنده تلویزیونی افغانستان گزارش داده است. در یک گزارش دیگر امنیت ملی افغانستان، نام افرادی که باید توسط این فرستنده‌ها برای گفتگو‌ها در میز‌های گرد دعوت شوند، فهرست شده است. به این افراد هدایت داده شده است تا علیه امریکایی‌ها تبلیغ کنند و حضور آن‌ها را در افغانستان غیراسلامی جلوه دهند. تحریک احساسات مردم و استثمار عواطف آن‌ها بزرگ‌ترین حربه‌ای است که ایرانی‌ها از آن استفاده می‌کنند. مقامات امنیتی افغانستان، اطلاعات بسیار وسیعی در باره رابطه برخی از نهاد‌های به ظاهر مذهبی افغانستان با ایران در دست دارند. این نهاد‌ها زیر نام‌های گوناگون در کشور ما فعالیت دارند. با کمال تاسف که مسوولان «ترسو»ی این نهادها، نه این اسناد را در دسترس رسانه‌ها می‌گذارند و نه هم خود در این زمینه اقدام می‌کنند. مقام‌های ایرانی در انتخابات ریاست‌جمهوری و پارلمانی افغانستان مداخلات بسیار وسیع داشتند. روزی یکی از نزدیکان آقای کرزی، دفتر یادداشت‌هایش را گشود و با ناراحتی زیاد به نویسنده این مقاله گفت: «می‌دانی که آقای متکی، وزیر خارجه ایران، چند روز قبل از انتخابات پارلمانی به‌گونه آنی و بدون اطلاع قبلی به کابل آمد و در دیدارش به کرزی چه گفت؟» گفتم نمی‌دانم. وی افزود که متکی دقیقا چنین گفت: «مرا برادر شما آقای احمدی‌نژاد عاجل خدمت حضرت عالی فرستاد و گفت تا به اطلاع شما برسانم که تلاش‌های سفارت ما و کمک‌های آقای سفیر برای برخی از نامزد‌های انتخاباتی مجلس کاملا در همان مسیری است که شما می‌خواهید. ما هیچ برنامه دیگری نداریم.» بدون شک که این سخنان وزیر خارجه ایران در عکس‌العمل با گزارش‌های بسیاری بود که آن زمان در باره مداخلات وسیع ایران در انتخابات شورای ملی افغانستان پخش شده بود. رسوایی پرداخت پول به دفتر رییس‌جمهور را همگان به یاد دارند. در کشور‌هایی که سیاست‌مداران آن‌ها صاحب اندک شرافت سیاسی می‌باشند، با اندک تخلف مالی یا از کار کنار می‌روند و یا این‌که محاکمه می‌شوند. در افغانستان فساد و دزدی به وجدان جمعی رهبران آن تبدیل شده است. رییس دفتر رییس‌جمهور نه تنها از انجام چنین عمل خلاف ابراز شرمندگی نمی‌کند، بلکه با پررویی در برابر کمره‌های تلویزیونی دوسیه‌ها و یادداشت‌هایش را که در آن نحوه استفاده از این پول‌های غیرقانونی را درج کرده است، به نمایش می‌گذارد و می‌گوید که «من همه‌چیز را در این‌جا درج کرده‌ام.» تو گویی که دزدی ثبت شده موجب مباهات می‌باشد. یکی از اعضای ولسی‌جرگه یک میلیون و دوصد هزار دالر را از کابل‌بانک می‌گیرد و بی‌هیچ شرم و حیایی گرفتن پول را تایید می‌کند، اما می‌گوید که «در مورد مقدار آن مطمین نیستم.»
جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری است که سفیر آن از دیدار با معین سیاسی وزارت خارجه افغانستان امتناع می‌کند و گفتگو با وی را کسرشان خود می‌داند. حق هم با وی است. سفیر ایران هر وقت که بخواهد، می‌تواند بدون اطلاع وزارت خارجه با رییس‌جمهور و مشاوران تراز اول وی دیدار کند. نگاه ایران به افغانستان از نگاه یک برادر بزرگ به برادر صغیر و مفلوک فراتر می‌رود. ایران سیاست‌مداران افغان و برخی از رهبران مذهبی کشور ما را مزدور خود می‌داند. این ذهنیت تغییرناپذیر رهبران ایران به رهبران افغانستان از دوران جهاد بدین‌سو است. مقامات ایرانی هرکسی را که اندکی بخواهد با مقامات این کشور از موضع نماینده یک دولت دارای حق حاکمیت ملی برخورد کند، با زور و تهدید و استفاده تبلیغاتی دستگاه‌های وابسته به آن کشور مرعوب می‌کند. سپنتا، وزیر خارجه پیشین افغانستان، وقتی‌که از گفتگو در مورد حق‌آبه ایران در هریرود ابا ورزید و هم‌چنین از برنامه اتومی ایران حمایت نکرد، در همکاری فعال مزدوران ایرانی با خبرچینان پاکستانی و افراطیون افغان سلب اعتماد شد. آن‌هم به بهانه این‌که وی از اخراج مهاجران افغان از ایران جلوگیری نکرده است.
مهاجران افغان در ایران به دسته‌های گوناگون تقسیم می‌شوند. یک اقلیت به‌عنوان‌های گوناگون، مورد عنایت ملایان ایرانی قرار دارند. بیشتر مبلغان و وابستگان ایرانی که در افغانستان دست به خراب‌کاری می‌زنند، از میان این اقلیت مزدبگیر برخاسته است. فرزندان آن‌ها از امتیازات بورس و امکانات تحصیلی برخوردار می‌باشند و پاس ولی‌نعمت‌شان را نیز به‌خوبی نگه می‌دارند. اکثریت بزرگ افغان‌های مهاجر در ایران، همان «افغانی پدرسوخته»‌اند. شونیسم ایرانی، وحشی‌ترین نوع بی‌قانونی و ستم را بر مهاجران افغان اعمال می‌دارد. کارگران افغان در ایران مورد وحشیانه‌ترین نوع ستم و استثمار و بی‌قانونی قرار می‌گیرند. بزرگ‌ترین دروغی که در قرن جاری هنوز نافذ است، همان دروغ تاریخی است که رهبران ایران می‌گویند که «اسلام مرز ندارد.» اسلام ایرانی و اسلام احمدی‌نژاد خونین‌ترین مرز‌ها را در برابر افغان‌ها به‌وجود آورده است. واقعیت این است که ملت افغانستان، مسلمان و افغان است؛ همان‌گونه که ملت ایران ایرانی است، اگرچه نام تاریخی ایران را فارسیان در سال ۱۹۳۸ میلادی به‌دلیل ناتوانی و تاریخ‌ستیزی رهبران قبیله‌گرای افغانستان و دشمنی آن‌ها با فرهنگ کهن‌سال این کشور به آسانی ربودند. همان تاراج و تالان تاریخی و فرهنگی که توسط کارگزاران قبیله‌گرا و فاشیست در درون حکومت افغانستان امروز نیز علیه زبان و فرهنگ مشترک مردم افغانستان ادامه دارد.
رویای سیاست‌مداران افغانستان که گمان می‌کردند با دوستی با ایران می‌توانند افغانستان را از مخمصه میان غرب و ایران دور نگهدارند، به واقعیت نخواهد پیوست. نظام ایران، یک نظام ایدیولوژیک است و رویکرد آن در برابر افغانستان، یک رویکرد سلطه‌طلبانه است. ایران افغانستان را، همان‌گونه که نظامیان پاکستان نیز گمان می‌کنند، به سخن ایرانیان باغچه تولید گوجه‌فرنگی دارالخلافه تهران می‌داند. سیاست کثیرالمحور وزیر خارجه پیشین افغانستان، سپنتا و سیاست مداراجویانه رییس‌جمهور کشور ما از همین اکنون در برابر ایران به شکست انجامیده است. افغانستان می‌رود تا به میدان کارزار و دشمنی ایران در برابر غرب تبدیل شود.
پاسخ درست و اساسی از موضع منافع ملی و استقلال سیاسی به سلطه‌طلبی‌های پاکستان و ایران به‌گونه اجتناب‌ناپذیری از دو طریق ممکن است: یکی، بسیج ملی و تقویت نیرو‌های دفاعی کشور، به‌گونه‌ای که هیچ متجاوز و سلطه‌طلبی نتواند آرزوی‌های زشت خود را در این سرزمین به واقعیت مبدل کند؛ دوم این‌که، ایجاد جبهه‌های بزرگ و نیرومند در برابر نیات شوم آنانی که چشم به استقلال و آزادی این سرزمین تاریخی دوخته‌اند. در اوضاع کنونی تنها نیرویی که می‌تواند در این راستا با افغانستان همراه و هم‌صدا شود ایالات متحده امریکا است. افغانستان و ایالات متحده در این مقطع تاریخی دارای منافع مشترک می‌باشند که ایجاب می‌کند در برابر افزون‌طلبی‌های دو همسایه آزمند افغانستان ایستادگی کنند. تمام نظرسنجی‌ها از هردو مجلس شورای ملی تا لویه‌جرگه عنعنه‌ای مشورتی اخیر، نشان می‌دهند که وابستگان پاکستان و ایران در این کشور بیشتر از یک مشت خودفروخته‌ی تجرید‌شده نیستند که در درون دستگاه دولت لانه کرده‌اند. آن‌ها را نیز می‌توان به آسانی با بسیج مردم و پالوده کردن حکومت و پارلمان سرکوب کرد. دموکراسی و تعهد به حقوق بشر، آزادی جاسوسان بیگانه نیست. حراست از قانون و تنها با حفاظت از آب و خاک و چارچوب‌های اجتماعی و تامین زندگی میهن‌پرستان در برابر مزدوران بیگانه ممکن می‌گردد. هر جایی‌که حکومت در این راستا کوتاهی کند، عصیان مدنی نه تنها قانونی است بلکه وجیبه است، ادای دین در برابر وطن و مردم است. با مزدوران و جاسوسان نباید مدارا شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر