قاچاقچيان هستم. قاچاقچياني که نه موادمخدر، نه مشروبات الکلي و نه حتي لوازم منزل قاچاق مي کنند بلکه چيزي به مراتب ارزشمندتر را آن چنان بي رحمانه قاچاق مي کنند که انسانيت را براي هميشه نابود مي کنند، «قاچاق انسان».
اين جا در قبال ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان يک شهروند افغان را وارد کشور مي کنند و تا کرمان، اصفهان، مشهد و حتي شيراز مي برند، آن هم به شيوه اي بي رحمانه و بسيار غيرانساني.
در تمام اين مدت به صورت نامحسوسي از مرز ميلک زابل شاهد ورود چندين افغاني توسط يک راهنما که يک تلفن ماهواره اي و يک اسلحه دارد، بوده ام. آن فرد، ۱۲ مرد افغاني را ولي با سنين مختلف در طول شب، پياده از بيابان عبور مي دهد و با سپيده صبح آن ها را در يکي از کلبه هاي گلي روستايي پنهان مي کند. همان شب فردي ديگر با يک پژوي ۴۰۵ مي آيد و آن ها را سوار مي کند، باورم نمي شود که بتوان ۱۲ نفر را در يک خودرو جا داد ولي مي شود. ۴ نفر در صندوق عقب بازور و فشار و ضرب و شتم جا مي گيرند و ۸ نفر ديگر در خودرو روي هم مي چپند. راهنماي اول هم با موتورسيکلت به دنبال آن ها روان مي شود. نيمه هاي شب به پاسگاه کوله سنگي مي رسند. چراغ هاي پاسگاه که رويت مي شود، خودرو کنار مي کشد و مسافران مظلومش را خالي! مي کند. آن ها به کمک هم موتور راهنما را در صندوق عقب مي گذارند. در همين حين يک پرايد و ۲ پژوي ديگر هم مي رسند. آن ها نيز چندين افغاني ديگر را پياده مي کنند. آن ها که در صندوق عقب جا گرفته بودند، به سختي کمر صاف مي کنند. حتي نمي توانند راه بروند ولي راهنما آن ها را مجبور به دويدن در تاريکي به سمت کوه هايي که هيبت تيره شان مشخص است مي کند. اگر کسي جا بماند، منتظرش نمي شوند و کارش تمام است. به ويژه که پول را قبلا گرفته اند. اکنون حدود ۵۰ افغاني به همراه يک راهنماي مسلح در تاريکي محض به سمت کوه مي روند تا پاسگاه را دور بزنند. من نيز بي صدا و وحشت زده به دنبالشان به تاريکي مي زنم. حرکت کردن در تاريکي بسيار دشوار است به ويژه که نبايد صدايي برخيزد. نگرانم که گمشان کنم. کوه را رد مي کنند و در دامنه آن سوي پاسگاه به فرمان راهنما، همه مي نشينند، منتظر، سکوت هولناکي است.
چند دقيقه بعد چند صدمتر بعد از پاسگاه، خودروها کنار جاده مي ايستند، با چراغ خاموش و راهنما ناگهان فرمان دويدن مي دهد. افغاني هاي بيچاره که در ميان آن ها نوجوان و پيرمرد نيز وجود دارد، بدون اعتراض و وحشت زده به سمت خودروها مي دوند. من نيز به دنبالشان. پيرمردي نفس کم مي آورد و هر چه التماس مي کند، کسي کمکش نمي کند. به خودروها مي رسند و به همان شيوه سوار مي شوند و خودروها به سرعت دور مي شوند. هيچ کس به فريادهاي ضعيف پيرمرد که اکنون کاملا خود را خيس کرده توجه نمي کند. کنار جاده روي زمين مي نشيند و به سختي نفس مي کشد. ديگر هيچ چيز برايش مهم نيست. حتي مرا که مي بيند، نمي ترسد. خودروي من که مي آيد، او را نيز سوار مي کنيم و به سمت زاهدان مي رويم. در حالي که هم وطنانش در بدترين شرايط به سمت اصفهان، کرمان و... مي روند.
اين جا در قبال ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان يک شهروند افغان را وارد کشور مي کنند و تا کرمان، اصفهان، مشهد و حتي شيراز مي برند، آن هم به شيوه اي بي رحمانه و بسيار غيرانساني.
در تمام اين مدت به صورت نامحسوسي از مرز ميلک زابل شاهد ورود چندين افغاني توسط يک راهنما که يک تلفن ماهواره اي و يک اسلحه دارد، بوده ام. آن فرد، ۱۲ مرد افغاني را ولي با سنين مختلف در طول شب، پياده از بيابان عبور مي دهد و با سپيده صبح آن ها را در يکي از کلبه هاي گلي روستايي پنهان مي کند. همان شب فردي ديگر با يک پژوي ۴۰۵ مي آيد و آن ها را سوار مي کند، باورم نمي شود که بتوان ۱۲ نفر را در يک خودرو جا داد ولي مي شود. ۴ نفر در صندوق عقب بازور و فشار و ضرب و شتم جا مي گيرند و ۸ نفر ديگر در خودرو روي هم مي چپند. راهنماي اول هم با موتورسيکلت به دنبال آن ها روان مي شود. نيمه هاي شب به پاسگاه کوله سنگي مي رسند. چراغ هاي پاسگاه که رويت مي شود، خودرو کنار مي کشد و مسافران مظلومش را خالي! مي کند. آن ها به کمک هم موتور راهنما را در صندوق عقب مي گذارند. در همين حين يک پرايد و ۲ پژوي ديگر هم مي رسند. آن ها نيز چندين افغاني ديگر را پياده مي کنند. آن ها که در صندوق عقب جا گرفته بودند، به سختي کمر صاف مي کنند. حتي نمي توانند راه بروند ولي راهنما آن ها را مجبور به دويدن در تاريکي به سمت کوه هايي که هيبت تيره شان مشخص است مي کند. اگر کسي جا بماند، منتظرش نمي شوند و کارش تمام است. به ويژه که پول را قبلا گرفته اند. اکنون حدود ۵۰ افغاني به همراه يک راهنماي مسلح در تاريکي محض به سمت کوه مي روند تا پاسگاه را دور بزنند. من نيز بي صدا و وحشت زده به دنبالشان به تاريکي مي زنم. حرکت کردن در تاريکي بسيار دشوار است به ويژه که نبايد صدايي برخيزد. نگرانم که گمشان کنم. کوه را رد مي کنند و در دامنه آن سوي پاسگاه به فرمان راهنما، همه مي نشينند، منتظر، سکوت هولناکي است.
چند دقيقه بعد چند صدمتر بعد از پاسگاه، خودروها کنار جاده مي ايستند، با چراغ خاموش و راهنما ناگهان فرمان دويدن مي دهد. افغاني هاي بيچاره که در ميان آن ها نوجوان و پيرمرد نيز وجود دارد، بدون اعتراض و وحشت زده به سمت خودروها مي دوند. من نيز به دنبالشان. پيرمردي نفس کم مي آورد و هر چه التماس مي کند، کسي کمکش نمي کند. به خودروها مي رسند و به همان شيوه سوار مي شوند و خودروها به سرعت دور مي شوند. هيچ کس به فريادهاي ضعيف پيرمرد که اکنون کاملا خود را خيس کرده توجه نمي کند. کنار جاده روي زمين مي نشيند و به سختي نفس مي کشد. ديگر هيچ چيز برايش مهم نيست. حتي مرا که مي بيند، نمي ترسد. خودروي من که مي آيد، او را نيز سوار مي کنيم و به سمت زاهدان مي رويم. در حالي که هم وطنانش در بدترين شرايط به سمت اصفهان، کرمان و... مي روند.
راهپيمايي شبانه
«سليم» جوان ۲۴ ساله افغاني که از طريق مرز ميرجاوه در استان سيستان و بلوچستان به طور غيرقانوني وارد کشور شده است مي گويد: ما حدود ۱۵ نفر بوديم که از طرف «جوزاک» به همراه يک «بلد» (راهنما) شبانه به راه افتاديم و پس از ۷-۸ کيلومتر راهپيمايي خروس خوان صبح با استفاده از نردبان و طناب از ديوار بلند بتوني و سيم خاردارها و خندق هاي نوارمرزي رد شديم. بعد هم از کوره راه خود را به يک روستاي متروکه رسانديم و آن جا آدم هايي با گرفتن کرايه ۵۰۰ هزار توماني از هر نفر ما را به جيرفت رساندند. وي مي گويد: ما از راه هاي فرعي و دورافتاده عبور کرديم.
راننده يک شرکت راه سازي در زابل نيز مي گويد: در جاده زابل ردپاي باندهاي قاچاق انسان را مي توان به وضوح ديد، هر بامداد که اين مسير را براي رفتن به کارگاه طي مي کنم مهاجران افغاني زيادي را مشاهده مي کنم که در کنار تاغ زارها پناه گرفته اند و آن ها شبانه خود را به اين سوي مرز رسانده اند. او مي گويد: جالب اين که در جاي جاي دشت ها و کوه هاي اين مناطق مي توان آثار تردد را ديد، پياده، سواره با موتورسيکلت و خودرو حمل و نقل مي شوند.
راننده يک شرکت راه سازي در زابل نيز مي گويد: در جاده زابل ردپاي باندهاي قاچاق انسان را مي توان به وضوح ديد، هر بامداد که اين مسير را براي رفتن به کارگاه طي مي کنم مهاجران افغاني زيادي را مشاهده مي کنم که در کنار تاغ زارها پناه گرفته اند و آن ها شبانه خود را به اين سوي مرز رسانده اند. او مي گويد: جالب اين که در جاي جاي دشت ها و کوه هاي اين مناطق مي توان آثار تردد را ديد، پياده، سواره با موتورسيکلت و خودرو حمل و نقل مي شوند.
کرايه هاي ۸۰۰ هزار توماني!
کرايه حمل و نقل افغاني ها از مرز تا شهرهايي چون کرمان، شيراز و تهران به رقم هاي باورنکردني ۵۰۰ تا ۸۰۰ هزار تومان مي رسد که کار پرسودي را براي برخي از افراد ايجاد کرده است.مهاجراني که اغلب به صورت شبانه از طريق مرزهاي زميني از جنوبي ترين مرزهاي شرقي ايران و افغانستان وارد کشور مي شوند توسط رانندگان خودروهاي متنوع و از طريق راه هاي فرعي به شهرهايي از کشور حمل و منتقل مي شوند.
گزارش هاي مرکز اطلاع رساني پليس ناجا حاکي از آن است که تاکنون خودروهاي مختلفي شامل وانت، سواري، کاميون، تريلي و حتي تانکر حمل شير به دليل حمل غيرمجاز افاغنه بدون مدارک هويتي در پاسگاه هاي ايست و بازرسي متوقف و صدها افغاني غيرمجاز دستگير شده اند. با اين حال فعاليت باندهاي قاچاق انسان و ورود غيرمجاز افغاني ها در شرق کشور ادامه دارد و ميهمانان ناخوانده با وجود تدابير انتظامي خود را به نزديکي پايتخت هم مي رسانند و در يکي از آخرين موارد کشف افغاني هاي غيرمجاز در ماه جاري ۸۲ نفر افغاني که با ۷ خودروي سواري در حال انتقال به کرمان بودند در شهرستان فهرج واقع در شرق کرمان دستگير شدند. در هر يک از اين خودروها بدون احتساب راننده تا ۱۱ نفر جاسازي شده بودند.
خراسان - مورخ یکشنبه 1390/03/01 شماره انتشار 17841
نويسنده: حاتمي-فکري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر