زندگی من کجاست

تجزیۀ سودان، زوال فرعونهای عرب، سرنوشت ایران و افغانستان




وقتی معمر قذافی و ملا عمر "امیرالمومنین" مسلمانان باشند تصور کنید که جهان اسلام با چه سردرگمی و بحرانی مواجه است. و ایکاش تنها این دو کودن مشکل ما بودند!

بیش از ۳۰ سال است که حسنی مبارک بر اریکۀ مهمترین کشور عربی یعنی مصر لمیده و با وجود ۸۲ سال عمر و مریضی هنوز هم دست از سر مردم برداشتنی نیست. معمر قذافی که به سگ دیوانۀ َشرق میانه مشهور است ۴۱ سال میشود که ریس جمهور لیبیا است. این آغا که سمبول حماقت و خودکامگی عربی است به جلسات بین المللی با گلۀ از بادیگاردهای دختر میرود و در اجلاس سران اتحادیه عرب در سال ۲۰۰۹ از خود بعنوان "کلان اعراب، شاه شاهان قارۀ آفریقا و امیرالمومنین مسلمانان جهان" توصیف نمود. دو نسل از خاندان حافظ الاسد نیم قرن است بر سوریه حکومت میرانند. علی عبداله صالح دو ماه بعد از انقلاب ثور تره کی در یمن بقدرت رسید و تا انقلاب مهدی هم ایلا دادنی نیست. از شیخ های جاهل خلیجی که نپرس. عوض استفاده از سرمایۀ باد آورده در راه تعلیم، فرهنگ و دیموکراسی، این طفیلی ها بیشتر بفکر ترویج وحشت و وهابیت از پاکستان تا آسیای میانه تا چیچنیا میباشند.

در سودان از روزیکه تندروان اسلامی حاکم شده اند حالت این کشور فقیر هر روز بدتر میشود. تحمیل برداشتهای سختگیرانۀ اسلامی، تفوق طلبی عربی، تبعیض علیه مسلمانان غیرعرب و عیسویان و بدتر شدن وضعیت فقر، عرصۀ همزیستی را آهسته آهسته چنان تنگتر ساخته که اینک حاکمان عرب تبار و متکبر سودان زیر فشار جنگ داخلی و فشار بین المللی به چیزی تن دادند که در گزشته ها در خواب هم نمیدیدند - یعنی تجزیۀ جنوب نفتخیز!

در حالیکه این همه خرخری بر جهان عرب حاکم است، در همسایگی شان یعنی در کشور نو پای اسراییل ده ها زمامدار از طریق رأی مردم در طی چند دهۀ موجودیتش عوض شده و نیز پیشرفت برق آسای این کشور کوچک یهودی مایۀ سرافگنده گی تمام اعراب شکم پرور را فراهم کرده است.
سرنوشت افغانستان

دوصدوپنجاه سال است که حالت بدتری از سودان و بقیۀ جهان عرب بر افغانستان حاکم است. یک طبقۀ مفتخوار و سرتنبه نه تنها این سرمین را از نعمت پیشرفت و فرهنگ تاریخی اش محروم ساخته اند بلکه در قرن بیستیکم چنان به ادامۀ تفوق طلبی قبیلوی خود جاهلانه اصرار دارند که حتی بقیمت از دست رفتن آخرین شانس طلایی اینکشور فقیر هم خم به ابرو نمی آورند. پاکسازی سایراقوام از بدنۀ حکومت، تلاش برای حزف هویت اقوام، غصب مجراهای سیاسی و اقتصادی و بی اعتنایی کامل به رأی و داعیۀ عدالتخواهی شان چنان بیباکانه ادامه دارد که گویی آب از آب تکان نخواهد خورد.

زمانی سردار ولی بیسواد و متکبر با به تمسخر گرفتن هر گونه تهدیدی علیه حکومت خسرش یعنی ظاهرشاه گفته بود که "کلاه من افغانستان را اداره میکند". عدۀ از تاریخ بیخر که هنوز هم از خواب ظاهرشاهی و عبدالرحمن خانی بیدار نشده اند، با همان تکبر و قضاوت جاهلانه به قضایای کنونی کشور برخورد میکنند و نمیدانند که خشم نهفتۀ توده های تحقیر شدۀ عرب فقط با خودسوزی یک جوان دستفروش تونسی که از جور حکام جانش به لب رسیده بود، به آُسمانها بلند شد. اینها که بدتر از حکام اعراب از خر جهالت قبیلوی پایین نمیشوند، تهدید جنگ داخلی و یا تجزیۀ افغانستان را به استهزا میگیرند و با زور کاکا از افسانۀ شکست ناپذیری خود چنان لاف میزند که گویی آن بیست ملیون پشتون "غیرتی" را انگلیس ها ۱۲۰ سال پیش به پاکستان الحاق نه، بلکه به مهمانی برده باشد. اینها فراموش کرده اند که افغانستان کشور دو صد سال پیش نیست و دنیا هم جهان دیروز نیست.


سرنوشت افغانستان که طی دو قرن گزشته از مسیر شرق یعنی شبه قارۀ هند رقم میخورده است، اینک به سرعت به شمال یا آسیای میانه در حال گره خوردن است. بعد از زوال شوروی و باز شدن دروازه های آسیای مرکزی و منابع سرشار آن بروی جهانیان، آیندۀ افغانستان بتدریج به تحولات شمال وابسته خواهد شد، نه به جنوب و شرق.

درپهلوی تهدید تروریزم و اهمیت روزافزون منابع انرژی آسیای مرکزی، احتمال تحول در ایران، امریکاییان را بیش از هرزمان دیگر مصمم بر حضور نسبی ولی دراز مدت در افغانستان میکند. به همین سبب اگر نتوانند بر مشکل طالبان و بازیهای چندگانۀ پاکستان فایق آیند، تجزیۀ افغانستان انتخاب ناخواسته ولی حتمی شان خواهد بود. با در نظر داشت تبصره های روز افزون سیاست مداران سرشناس غربی در مورد چنین یک احتمالی، بعید نیست که امریکایها برای چنین یک عاقبتی در حال تدوین یک برنامۀ احطیاطی نیز باشند.
آیندۀ ایران

امریکا و غرب که سالهاست بخاطر دشمنی با ایران ناز پاکستانیها و قبیله گرایان افغانی را کشیده و باجهای گران سیاسی و اقتصادی میپردازند، تحولات ایران یا طاؤس شرق میانه را با چهار چشمی و اشتیاق تمام دنبال میکنند. چون میدانند که تغیر در ایران سیمای جهان اسلام بخصوص افغانستان و آسیای میانه را دیگرگون خواهد کرد.

مردم ایران که از نظر سواد، فرهنگ و آگاهی سیاسی در سطح بالاتری از اعراب قرار داشته و بیش از هر کشور اسلامی دیگری آمادۀ پزیرش نظام پلورالیستیک و سیکولار اند، بعید است که در مقابل تحولات شرق میانه بی تفاوت بمانند. تظاهرات دو سال قبل صدها هزار زن و مرد ایرانی در اعترض به انتخاب تقلبی احمدی نژاد که با حمایت ملاها صورت گرفت، دال بر آنست که با تحولات شرق میانه و کوشش غرب چه آیندۀ در انتظار آخوندهای ایران است.

رژیم ایران که همانند رژیم های مستبد عربی سخت دچار دلهره شده است، میکوشد که قیام تونس، یمن و مصر را یک حرکت صرفأ عربی با تمایلات اسلامی جلوه دهد. این در حالیست که رهبران اخوان المسلین مصر در چند روز اول خود در مورد حمایت از قیام دچار سردرگمی بودند چه رسد به اینکه این قیامها را براه انداخته یا رهبری کرده باشند. اخوانیهای مصر که از بدنامی گروه های اسلامی در هنگام حکمروایی هایشان در سودان، ایران، پاکستان و افغانستان بخوبی آگاه اند، مجال زیادی برای حکومت کردن در سایۀ دیمکراسی نمی بینند ولی بعنوان یک گروه مهم سیاسی باقی خواهند ماند.

بر خلاف تبلیغات ملاهای ایران، قیامهای شرق میانه سرآغاز دیمکراتیزه شدن جهان اسلام است، نه آخوندی یا طالبی شدن مسلمانان. همانگونه که جنگ، فقر و استبداد بستر خوبی برای رشد افراطگرایی اسلامی میباشد، دیموکراسی برعکس زمینۀ زوال آنرا فراهم میکند.

همانگونه که فروپاشی دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ باعث فروپاشی رژِیم های اروپای شرقی شد، بعید است که رژِیم ایران از سیلاب سیاسی شرق میانه در امان بماند. همین حالا که این مقاله را مینویسم، کشور های اردن و یمن از ترس سقوط اعلام اصلاحات بزرگ سیاسی را نموده اند. ولی زمان برای چنین اصلاحاتی ممکن است دیر شده باشد.

گزشته از اهمیت آسیای میانه، تغیر در ایران معادلات سیاسی را در افغانستان برای همیشه تغیر داده و نقطۀ پایانی به باجگیری پشتونی و پاکستانی خواهد گزاشت. این منطقۀ خیلی مهم دنیا محال است که ازین سرنوشت اجتناب ناپزیر فرار کند، حتی اگر انکشافات موقتی رسیدن به چنین یک عاقبتی را بطیع هم سازد.

حال سوال اینجاست که آیا زمامداران افغانستان میتوانند با واقعیتگرایی به پیشواز چنین یک آینده رفته و راه نجات و یکپارچگی این سرزمین را در دیموکراسی واقعی، عدالت اجتماعی، که پیش زمینۀ اعتماد ملی و ملت شدن است، جستجو کرده و از احتمال جنگ دیگر داخلی یا سودانی شدن افغانستان جلوگیری کنند؟

از عملکردهای نه سال گزشتۀ تیم اصلاح ناپزیر کرزی و بخصوص برخورد های قبیلوی شان با انتخابات ریاست جمهوی و پارلمانی بر میآید که متأسفانه این تیم نا اهل تر از آنند که بتوانند خودشانرا با واقعیت قرن بیستیکم عیار نمایند.

تجزیه قطعی سودان، خیزش همگانی در تونس، مصر، یمن و اردن؛ در افغانستان راه پایان چند قرن استبداد چیست؟

با توجه به تجربه ی ده ساله ی اخیر، به نظر نمی رسد، قبیله سالاران با مفاهیمی مانند آموزش، مکتب، دموکراسی، حقوق بشر و ...خو پیدا کنند و به حقوقی برابر با سایر شهروندان یک جامعه راضی شوند.

محمد ناصح

۱ نظر:

  1. فتنه احمدی‌نژاد. سلام، الان تازه متوجه شدم چرا در سالروز وفات امام خمینی ، حضرت امام خامنه‌ای فرمودند که خود امام خمینی بارها فرمودند اشتباه کردند و منظور ایشان از این حرف چه بود . با رفتار اخیر رئیس جمهور بالاخره روشن شده است که احمدی‌نژاد با دادن نتایج آرا دروغی انتخابات به امام خامنه‌ای، باعث شدند که حضرت امام خامنه‌ای در ملا عام اعلام کنند که حمایت از احمدی‌نژاد بعد از انتخابات، اشتباه بوده است. فتنه اصلی‌ زیر سر احمدی نژاد و خائنین امثال خودش بوده و هست.ای کاش دسته احمدی‌نژاد هم سر به خیابان بگذارند شخصاً ترتیب ایشان را هم از پشت بام خواهم داد. سرباز ولایت من هستم نه آن مشائی دزد.

    پاسخحذف