هفتم اکتوبر سال 2001 میلادی: در واشنگتن هنوز روز است که
افغانستان در تاریکی شب فرورفته است. جورج بوش، رییس جمهور آن وقت ایالات
متحدۀ امریکا در کاخ سفید مصممانه در برابر خبرنگاران قرار می گیرد: «به
دستور من ارتش ایالات متحدۀ امریکا حمله بر اردوگاه های آموزشی القاعده و
تأسیسات نظامی رژیم طالبان در افغانستان را آغاز کرد».
بوش افزود افغانستان نباید بیش از این پایگاه اصلی تروریسم
بین المللی باشد. رییس جمهور بوش حملۀ ایالات متحدۀ امریکا را اولتر از همه
چنین توجیه کرد که طالبان از تسلیم دادن اسامه بن لادن و قطع مناسبات شان
با شبکۀ القاعده سر باز می زنند.
جورج بوش همچنان گفت: «ایالات متحدۀ امریکا دوست مردم
افغانستان است. ما دوستان تقریباً یک میلیارد مسلمان در سراسر جهان هستیم.
ایالات متحدۀ امریکا دشمن آنانی است که از تروریسم حمایت می کنند و از یک
دین بزرگ برای جنایت های شان سوء استفاده می کنند».
یک طرح سیاسی که روی آن غور و تعمق صورت گرفته باشد، وجود
نداشت. ایالات متحدۀ امریکا و متحدان اش، که به انتقام جویی برخاسته بودند،
به یک پیروزی سریع باورمند بودند. پس از گذشت ده سال اکنون بیشتر از 130
هزار سرباز در مأموریت افغانستان سهم دارند. تهاجم نظامی یک وضعیت جدیدی را
برای کشور جنگ زدۀ افغانستان به ارمغان آورد. میلیون ها افغان که در نتیجۀ
جنگ های داخلی به خارج، به ویژه به کشور های همسایه پناه برده بودند،
دوباره به وطن شان برگشتند. مبالغ چندین میلیاردی برای احداث سرک ها و
اعمار مکاتب، دانشگاه ها و شفاخانه ها به افغانستان سرازیر شد. بیشتر از
همه شهر کابل پس از سقوط حاکمیت طالبان در نوامبر 2001 رونق چشمگیری در
عرصۀ ساختمانی داشت. غرب به دولت افغانستان، حکومت و نیروهای امنیتی آن کمک
های وسیع مالی می کند، با آنهم این کشور تا هنوز از امنیت، صلح، ثبات و
آشتی بسیار فاصله دارد.
توماس روتیش، یکی از دو بنیان گذار شبکۀ تحلیگران افغانستان
در کابل می گوید: «من یک همکار افغانی ام را به یاد دارم که نزد ما در
سازمان ملل متحد پاک کاری می کرد. یک روز به من قصه کرد که در دانشگاه کابل
در رشتۀ هواشناسی تحصیل کرده است. او در ادارۀ ما پاک کاری می کرد. او به
من گفت: "روزی که طالبان سقوط کنند ماشین ریش تراشی خود را می گیرم و ریش
خود را می تراشم؛ بعداً موهای ریش ام را در یک خریطۀ کوچک انداخته و به
عنوان یادگار در یک جای می آویزم". این مرد تا امروز هم ریش دارد».
توماس روتیش یکی از نادر کارشناسان غربی است که زبان های پشتو و دری را
یاد دارد. او امروز حمله نظامی به افغانستان را به عنوان یک دانشمند از
بیرون مشاهده و دنبال می کند. در سال های نخست، به عنوان کارمند در مأموریت
سازمان ملل متحد و اتحادیۀ اروپا در افغانستان، این حمله را از داخل
مشاهده می کرد.
او می گوید: «تهاجم امریکاییان قابل توضیح و قابل فهم است و
دلایل سیاسی هم معلوم است که چرا مهمترین هم پیمانان برای این کار تصمیم
گرفتند. شیوۀ حکومتداری طالبان در کشور شان هم با زندگی مردم افغانستان
همخوانی نداشت. از همین رو برای اولین بار در تأریخ افغانستان از یک حمله
نظامی و ملکی خارجی ها استقبال صورت گرفت، که این استقبال بیشتر متوجه
مداخلۀ نطامی بود. چیز بسیار قابل توجه این است که این وضعیت امروز کاملاً
برعکس شده است».
امتیاز و اعتبار خارجی ها برای آوردن صلح از بین رفت. دامنۀ
جنگ در بخش های زیاد افغانستان گسترش یافته است. شمار تلفات غیرنظامیان در
نتیجۀ خشونت ها و ترور هرچه بیشتر افزایش می یابد. طی ده سال گذشته نه یک
خلع سلاح مؤثر صورت گرفت و نه یک روند آشتی میان اقوام و قبایلی که علیه
همدیگر وسیله قرار می گرفتند، وجود داشت. زمانی که نیرو های غربی وارد
افغانستان شدند، افغان ها بیشتر از 20 سال جنگ را پشت سر گذشتانده بودند.
گونتر مولاک، سفیر پیشین آلمان در پاکستان، که سفرهای زیادی
به افغانستان کرده است، می گوید: «مهمترین عبرت این است که ما دیگر به
وسیلۀ نظامی هیچ پیروزی را به دست نمی آوریم. اگر بخواهیم در قلب مردم جا
پیدا کنیم، باید بیشتر از همه همکاری های مان در سیاست توسعه یی و عرصۀ
تعلیم و تربیه را بیشتر بسازیم. مسأله بر سر آموزش کادرهای رهبری آینده
است. برای کسب اعتماد بیشتر در افغانستان باید در این راستا بیشتر از همه
توجه صورت می گرفت. از سوی دیگر باید به افغان ها بیشتر اجازه داده می شد
تا خود تصمیم می گرفتند که به نظر آنان چه چیزی برای آیندۀ کشور شان بهتر
می بود. در عوض ما اکثراً از قبل نظریه های خود را داشتیم و تصمیم می
گرفتیم که کدام کارها باید در افغانستان صورت بگیرند. این شبیه یک جعبۀ
ریگی بود و بسیاری از ما به این نظر بودیم که حالا در آنجا کشور مدرنی را
می سازیم».
هرچند غرب بر جانب ملکی حضور خود تأکید می کرد، با آنهم
افغانستان پیوسته تحت تأثیر نظامی باقی ماند. توماس روتیش نیز بر این مسأله
اشاره می کند: «ارتش ایالات متحدۀ امریکا در پنج- شش سال اخیر به اصطلاح
کارگردانی همه عرصه ها در افغانستان را به عهده گرفت. امروزه دیپلومات ها و
مؤسسات ملکی کمتر حق دارند تصمیم بگیرند. بیشتر مسایل را نظامیان امریکایی
مشخص می سازند. آنها در همه جا اند و این مسأله همه عرصه های دیگر را به
مراجع خدماتی در مبارزه علیه شورشیان مبدل ساخته است، و این اشتباه است».
«ارتش
ایالات متحدۀ امریکا در پنج- شش سال اخیر به اصطلاح کارگردانی همه عرصه ها
در افغانستان را به عهده گرفت. امروزه دیپلومات ها و مؤسسات ملکی کمتر حق
دارند تصمیم بگیرند»
در پهلوی حامد کرزی و اطرافیان اش بیشتر از
همه فرماندهان مقتدر ایتلاف شمال از مأموریت خارجی در افغانستان سود می
برند. وقتی حمله غرب در اکتوبر 2001 بر افغانستان آغاز شد، طالبان افغان
این ایتلاف شکننده را تقریباً شکست داده بودند. با آنهم ایتلاف شمال امروز
خود را برنده احساس می کند. رهبران آنها هم پیمانان غرب اند و با هر وسیله
ای قدرت خود را حفظ می کنند. شمار زیادی از آنها در فساد اداری و تجارت
مواد مخدر دست دارند. برخی هم پس از بیرون رفتن قطعات نظامی اتحاد شوروی در
سال 1989 از افغانستان، به خاطر جاه طلبی و حرص قدرت در برابر هم جنگیدند و
در نتیجه مرتکب جنایت های بشری شدند. در آن زمان، پس از پیروزی بر رژیم
کمونیستی، افغانستان در یک جنگ ویرانگر داخلی غرق شد، جنگی که بالاخره سبب
به قدرت رسیدن طالبان گردید.
سیتا ماس، عضو انجمن علوم و سیاست در برلین پایتخت آلمان می
گوید: «از این رو مردم به نظام سیاسی هیچ اعتماد ندارند. جامعۀ بین المللی
در همکاری با رییس جمهور کرزی قانون انتخابات را به میان آورد که در آن
احزاب هیچ نقشی ندارند. به این ترتیب اکثریت وسیع مردم افغانستان نمی
توانند به عنوان یک جناح سیاسی عرض وجود کنند، و در نتیجه فرماندهان محلی،
که جنگ سالاران پیشین بودند، می توانند به صورت خدشه ناپذیر از قدرت خود
کار بگیرند. می توانم بگویم که حمله نظامی ناکام شده است».
سیتا ماس در پایان سپتمبر سال روان، پس از سال های زیاد، از
تحقیقات افغانستان کناره گیری کرد. به نظر وی ایتلاف غرب امروز فقط می
خواهد هرچه زودتر مسوولیت ها را به افغان ها واگذار شود.
او می گوید: «این یک روند واگذاری مسوولیت ها است، که در آن
جامعۀ جهانی و امریکاییان خود را اسیران سیاسی حامد کرزی و حاکمان منطقه یی
ساخته اند که در اطراف کرزی جمع شده اند. ما به عنوان جامعۀ بین المللی
نمی توانیم هیچ فشاری را بر حکومت افغانستان وارد کنیم.، مثلاً در زمینۀ
جلوگیری از فساد اداری و یا مبارزۀ شدیدتر علیه تجارت مواد مخدر. این حکومت
افغانستان با ساختارهای فاسد اداری آن، شامل آنهای است که ما می خواهیم
مسوولیت های امنیتی و قدرت سیاسی را به آنها واگذار شویم».
اسامه بن لادن کشته شد. پاکستان، یمن و سومالیا در محراق
مبارزه علیه تروریسم قرار گرفتند. افغانستان اهمیت خود را در سطح جهانی از
دست داد. ایالات متحدۀ امریکا و متحدان اش شدیداً زیر بار قرض فرو رفته اند
و می خواهند قطعات رزمی خود را تا سال 2014 از افغانستان بیرون بکشند.
سیتا ماس انگیزه های حمله نظامی را در خود کشورهای می بیند که به افغانستان
سرباز فرستاده اند و در این روند، به قول وی، دلایل ساختاری و اجتماعی در
این کشور نادیده گرفته شده اند.
توماس روتیش عضو هم نظر مشابهی دارد: «ما در افغانستان
آموختیم که هیچ وسیلۀ مناسبی نداریم تا با آن منازعات منطقه یی را به سادگی
حل کنیم. سازمان ملل متحد موفق نشد، ناتو هم در آنجا کارآ نیست، و ما هیچ
سازمان دیگری نداریم که توان انجام دادن چنین کاری را داشته باشد. پس ما
باید روی این بیاندیشیم که در آینده با همچو قضایا چگونه برخورد کنیم».
غرب، که از جنگ خسته شده است، اکنون طرفدار مذاکره با طالبان
است. این گروه تندرو در خاک پاکستان، در مناطق هم مرز با افغانستان دوباره
تشکل و قوت یافته است. به باور غربی ها اهداف طالبان و ملا عمر جهانی نبوده
و به افغانستان محدود می شود.
اما پیتر هاینه اسلام شناس در شهر برلین پایتخت آلمان می گوید که با آنهم
جنگ در افغانستان مسلمانان سراسر جهان را بسیج کرده است: «تبارز مسلمان
بودن و خودآگاهی برای مسلمان بودن و برای ایستادگی در برابر غرب، یقیناً
شدت یافته است. یعنی تصور مسلمانان که گویا غرب متجاوز است و همیشه برای
منافع سیاسی، اقتصادی و استراتژیک خود عمل می کند، چه این تصور درست باشد و
چه غلط، بسیار گسترش یافته است».
پایان سریع جنگ و یک راه حل پایان دادن به معضل از راه مذاکره
در افغانستان وجود نخواهد داشت. طالبان همانند جناح کرزی و ایتلاف پیشین
شمال، یک گروه نامتجانس اند. جناح های مختلف با اهداف مختلفی وجود دارند که
در خارج هم مددگران مختلف دارند. به ویژه پاکستان بازیگر بسیار مهم در
میدان جنگ در افغانستان است. نشانه های زیادی وجود دارد که افغانستان هنوز
هم در چنگال جنگ باقی می ماند. قتل برهان الدین ربانی رییس جمهور پیشین
افغانستان به تأریخ 20 سپتمبر سال روان ضربۀ محکمی بود بر تلاش های صلح
جویانه ای که از جانب غرب تمویل می شود. ربانی در رأس شورای صلحی قرار داشت
که به نمایندگی از حکومت افغانستان باید با طالبان مذاکره می کرد.
افغانستان در میان جنگ های قدرت طلبانۀ داخلی و سودجویی ها از
خارج، پارچه پارچه بود و همین گونه باقی می ماند. به دلایل استراتژیک و
اقتصادی احتمال کمی وجود دارد که ایالات متحدۀ امریکا بخواهد حضور نظامی
خود در افغانستان را به صورت کامل پایان ببخشد، چه افغانستان می تواند به
عنوان یک کشور ترانزیتی برای انتقال نفت و گاز آسیای میانه نقش مهمی داشته
باشد. افزون بر آن همه قدرت های مهم منطقه نیز موضعگیری خود را اختیار کرده
اند. پاکستان، هندوستان، ایران، چین، روسیه و ترکیه برای به دست آوردن یک
شانس در این "قلب آسیای مرکزی" در کمین نشسته اند.
دویچه وله
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر